رونوشت فارسی آیناز حسین خانی
زهرا: چند ساله هستید؟
آیناز: من 28 سالم.
زهرا: در حال حاضر کجا زندگی می کنید؟
آیناز: من خودم اهل شیرازم ولی ازدواج کردم الان ساکن اصفهانم.
زهرا: همیشه اینجا زندگی می کردید؟
آیناز: من خب از بچگی شیراز به دنیا آمدم و شیراز بزرگ شدم و الان تقریبا شیش ماهه که اصفهانم.
زهرا: شغل شما چیست؟
آیناز: من هم مدیر یه هوم جیمم، مدیر باشگاه هستم، بسکتبالیستم و این که ارشد جرم شناسی هم دارم.
زهرا: تحصیلات شما چیست و در کجا تکمیل کرده اید؟
آیناز: من فوق لیسانس جرم شناسی دانشگاه علوم و تحقیقات تهران.
زهرا: جنسیت شما چیست؟
آیناز: من دخترم.
زهرا: آیا در رابطه هستید؟
آیناز: بله من ازدواج کردم.
زهرا: آیا بچه دارید؟
آیناز: نه.
زهرا: می توانید در مورد خویشاوندان درجه دو خود بگویید؟ چقدر بزرگ است؟
آیناز: خب، خیلی فکر کنم به نسبت کسایی که حالا لر یا ترک هستیم. یعنی لر و ترک ها به نسبت خب بزرگتر از کسایی دیگه هستن حداقل توی شهر خودم شیراز. من درجه دو بخواهم بگم چهارتا عمه دارم، چهارتا عمو دارم، شیشتا دایی دارم و پنج تا خاله. اینقدر زیادن که قاطی میکنم.
زهرا: چقدر با خانواده نزدیک یا خویشاوندان درجه دو خود ارتباط برقرار می کنید؟
آیناز: خیلی زیاد، من می تونم بگم نود و هشت درصد اوقاتم و کلا از اول زندگیم با خانوادم بودم و این که خوب خوشبختانه انقدر که اون احساسها و بالاخره روابطمون انقدر زیاد هست با خانواده دیگه وقت دیگه ای برای دوستامون دیگه نمی تونیم داشته باشیم چون خیلی خانوادمون بزرگه.
زهرا: شما کجا زندگی می کنند؟ خویشاوندان درجه دو
آیناز: من همه عمو، خاله،دایی،عمه همشون شیرازن یعنی این جمعیتی که گفتم خب ازدواج کردن، بچه دارن، اونا هم خیلی زیادن و همه شیراز زندگی می کنن و یه جورایی هیچ کس حاضر نشده تا الان از شیراز بیاد بیرون و من یه سنت شکنی کردم، ازدواج کردم و اومدم اصفهان.
زهرا: آیا معلولیت جسمی دارید؟
آیناز: نه
زهرا: در حال حاضر سطح درآمد خانوار شما چقدر است؟
آیناز: خانوار که اگر پدرم رو بخوام بگم، خب من پدرم وکیله دوتا داداشام هم وکیلن که البته یکیشون تازه دو سه ماه ازدواج کرده اونا خب سطحشون میتونم بگم که خب خوبه سطح متوسطه رو به بالاییه. خودم هم که هوم جیم دارم خوبه به نسبت این که خودم هزینه هوم جیمی که حالا بالاخره هزینه کردم و هوم جیم زدم به نسبت برای خودم تنها که باید خودم رو ساپورت کنم نه خانواده رو نه شوهرم رو نه خونه زندگی رو برای خودم خوبه آره.
زهرا: ولی خب اگه بخواین با همسرتون در نظر بگیرید متوسط رو به بالا.
آیناز: نه اگر بخواهم که هزینه یک خانواده رو بدم نه قطعا زندگی خوبی نمیشه باهاش داشت قطعا. ولی خودم تنها نه خیلی خوبه قشنگ میتونم ولخرجی کنم.
زهرا: خودتون و همسرتون با همدیگه فک کنم اوکی باشه درسته؟
آیناز: آره آره
زهرا: آیا وابستگی مذهبی دارید؟
آیناز: نه واقعا خیلی زیاد نمیتونم بگم وابستگی مذهبی نه
زهرا: قشقایی بودن برای شما چه معنایی دارد؟
آیناز: اصلا اسم قشقایی که میاد من یکم احساساتی میشم دست خودمم نیست ولی خب اصالتمونه دیگه یعنی یه جوری که اصلا نمیتونم توهیچ کلمه ای بیانش کنم برای من خیلی پر ارزشه که بخواهم راجع به قشقایی با شما صحبت کنم و شما اونجا حداقل به امریکایی ها این رو نشون بدین که چقدر سنتهای ما قشنگن لباسامون، مرسی از شما. کاش حداقل این سؤال رو از یکی میکردین بتونه خیلی گسترده راجع بهش صحبت کنه چون که من یه سری چیزایی هم اگر بگم خیلی کم و جزییه چون که باید جمع بندی بشه کلا. اصالت خیلی کلیشه ای میشه اگر من بخواهم بگم اصالت، چون که بالاخره هرکسی به اون چیزی که هست به هر قومی و هر شهری که وابسته هست خودشو میتونه اصیل بدونه ولی قشقایی اصلا، تنها چیزی که میتونم به قشقایی بگم اینه که واقعا یه قومی که فراتر از اصلا یه حسه یعنی میتونم بگم یه قومیتی هستیم ما قشقاییا که هر چه قدرهم که سعی کنیم از خود اصالتمون دور بشیم، وقتی اسم قشقایی میاد وقتی اسم لباسش میاد وقتی میبینیم احساساتی میشیم یعنی اصلا یه چیزیه که انگار تو ذره ذره توی وجودمونه اصلا دست خودمون نیست نمیتونیم هم، نه انتخابش کردیم نه میتونیم بذاریمش کنار کلا یه چیزیه که سلولای بدنمونه قشنگ.
زهرا: زمانی بوده که بیشتر یا کمتر از دیگران احساس قشقایی بودن داشته باشید؟
آیناز: خب من واقعا من به نسبت داداشم خیلی کمتر قشقاییم بخواهم حالا ساده بگم آره بوده واقعا که خودمو کمتر دیدم که قشقایی باشم واقعا به نسبت تازه منی که انقدر احساساتی میشم در مقابلش دیگه فکر کنید بقیه چه احساسی دارن.
زهرا: آیا تا به حال نسبت به قشقایی بودن احساس منفی یا مثبت داشته اید؟
آیناز: خب یه سری تعصبات خیلی خاصی دارن قشقاییا که البته خب بالاخره تو فرهنگ ما ایرانیها هست ولی خب حالا کمه یا زیاده بعضی موقع ها این تعصبات یه جاهایی اذیتمون کرده ولی خب، میگم چیزیه که ما نمیتونیم پسش بزنیم یعنی با همه اون اذیت ها بازم دوستش داریم بازهم بالاخره به قولا اصالتمونه.
زهرا: از تجربیات خود در مورد جامعه قشقایی بگویید. چگونه درگیر هستید؟
آیناز: در حال حاضر که من واقعاً خیلی دور شدم یعنی میتونم بگم اصلاً الان درگیرش نیستم چون که من شوهرم اصفهانیه کلا و خودم هم فکر کنم یه کم لهجه گرفتم. ولی توی تجربیاتم بخوام بگم خب در مورد حالا جمعیتو اینا که دیگه خودتون میدونین که خیلی ما قشقاییا فوق العاده بزرگیم و فوق العاده به این اعتقاد داریم که ازدواجامون فامیلی باشه خیلی بالاخره براشون مهمه یعنی من مامان و بابام پسرعمو و دخترعمو هستن زن داداشم هم دختر داییم هست هم دختر عمم هست یعنی خیلی دیگه از لحاظ ژنتیکی خیلی قاطی هستیم کلا و همین باعث میشه که خیلی همبستگی باشیم خیلی یکدست باشیم خیلی حالا میشه گفت که خالصا یعنی سعی میکنن این خالص بودنشون و قشقایی بودنشون و با نژاد دیگه ای درگیرش نکنن. به نظر من اینجوریه.
زهرا: لباس ها و زیورآلات سنتی که می پوشید چه چیزهایی هستند؟
آیناز: لباس خب، اول که حالا به ترکی بخوام بگم از سر شروع کنم چارقده که البته زیرش کلاهچه داریم که کلاهچه رو میذاریم که مو ثابت باشه و چارقد رو میبندیم روش بعد اون دستماله هم بهش میگیم یاغلو که اون رو میبندیم روی چارقدمون و حالا اون پیراهنه بلندش و دامن رو اون زیر دامن که یه حالت پف میده به دامنمون و حالا یه فصل هایی که به نظر من سرده آرخالوق میپوشن روش که یه لباس کوتاهه خیلی خوشگله که من وقتی اینو پوشیدم مادر شوهرم خیلی دوستش داشت میگفت اینو بیار ببریم اصفهان بپوشین و همینجوری بیرون و اینا و تو مهمونی ها و زیورآلات هم تنها چیزی که خیلی برای من جذابه اینه که تازه عروسها و کسایی که ازدواج کردن میخک میندازن گردنشون میخک و ملهو و خیلی این برای من جذابه و قشنگه که خودمم تجربه اش کردم. همین چند وقت پیش خب تازه ازدواج کردم پوشیدم و خیلی واسم لذت بخش بود.
زهرا: جنس لباس ها چیست؟
آیناز: جنس ببین، لباسها اینجوریه که هیچ محدودیتی نداره یعنی حداقل اون چیزی که من دیدم اینه که هیچ محدودیتی ما تو لباسهامون نداریم. یعنی از هر پارچه ای میتونیم استفاده کنیم فقط یه سری چیزایی که هست اینه که باید دامنمون حتما پف داشته باشه که البته نه پف خیلی زیاد یه پف متوسط که خیلی مهمه. لباسهامون هم هر پارچه ای از ساتنهای کار شده البته هر چقدر اینا کار شده تر باشه سنگ دوزیش بیشتر باشه بیشتر می پسندن که البته من خودم لباسی که مامانم برام دوخت برای عروسی که خب حالا من نپوشیدم چون واقعا انقدر سنگین بود لباسه که تو عروسی نپوشیدم. اینقدر سنگین بود که گفتم من نمیتونم اینو بپوشم باهاش راحت نیستم خیلی سنگین بود و خیلی هم خوشگل بود واقعا، سفید بود کل لباس کار شده بود، کل لباس یعنی هم پیرانش هم دامنش. من چون قدم خیلی بلنده تقریبا صد و هشتاد سه سانتم و این دامنه برای کسایی که قدشون بلنده متراژه بیشتری میبره. برای اینکه پف تر بایسته و بیشتر خودشو نشون بده به خاطر همین خیلی سنگین شد و یادمه مامانم شیش هفت ماه پیش سی میلیون، سی و پنج میلیون داد فقط پارچه لباسو خرید آره خب خیلی اگر مثلا عروس باشن بالاخره خوب دیگه یکم گرونتر میشه لباس پارچه نفیس تر میخرن. چی داشتم میگفتم؟ راجع به جنس لباس آره من خیلی سختم بود بپوشم ولی خب آره تو عروسی داداشم پوشیدم. یه رسم دیگه که ترک قشقایی دارن اینه که تازه عروسا توی عروسی های بعدی یعنی توی عروسی هایی که بعد از عروسی خودشونه لباس عروسی قشقایی خودشونو میپوشن یعنی سفید میپوشن تو عروسی هایی دیگه که نشون بده که اینا تازه عروسن. آره تازه عروسا توی عروسی هایی بعدی مثلا یه عروسی بعد، دوتا عروسی بعد حالا تا سه تا هم دیدم میپوشن. مثلا من عروسی داداشم که دو سه ماه پیش بود من سفید پوشیده بودم دختر خالمم که تقریبا یه سال پیش عروسی بود اونم سفید پوشیده بود، بودن کسایی که مثلا شاید ده نفر بودن که سفید پوشیده بودن و خب مشخصه ولی مشخصه که ما عروس نیستیم و اینکه سفید میپوشیم. نمیدونم چجوریه ولی آره سفیدو که حتما چیزیه که باید بپوشی. از هرچیزی واقعا دیدم مخمل، ساتن، حریر حتی یه سری پارچه هایی دیدین، همون یاغلوق که میپوشن روی چارقدشون اونو من حتی دیدم که اونو تعداد زیادشون میدوزن به هم خوشگلاش و واقعا قشنگ میشه. خیلی قشنگ میشه واقعا اونو من دیدم که یکی از زنهای خان قشقایی هم دیدم این کار کرده بود واقعا دوست داشتم.
زهرا: چه رنگ هایی می پوشید؟
آیناز: اصولا هرچی شادتر قشنگتر. آره خب عروسا که سفید میپوشن ولی کسایی که به نسبت سنشون بیشتره یه کم فرق داره رنگ مشکی، سرمه ای تیره تر ولی جوانها اکثرا هر رنگی که دوست داشته باشن زرد، قرمز، سفید، صورتی محدودیتی نداریم تو ی رنگ هرچی شادتر باشه قشنگتر اتفاقا.
زهرا: چه جواهراتی میپوشید؟
آیناز: جواهراتم خب بستگی داره دیگه سلیقه ایه و خوب بستگی به سطح خانواده ها هم داره. خیلی ها دوست دارن جواهرای خیلی بلند و بزرگ ودرشت میندازن خب و عقیدشون هم اینه که چون لباسشون پر هست و کار شده بالاخره روی لباس ،پر از رنگه و چارقد داره روی لباس یا حالا میخک یا ملهو میندازن طلاهای بزرگ میندازن که طلاهاشون به چشم بیاد.من توی فامیل خودمون ندیدم ولی شنیدم یه چیزی اسمش ماهیچه اس ولی نمیدونم اسم دیگه ای داره یا نه یه طلاییه که میندازن از دور کنار گوش اینور کشیده میشه تا گوش اونوری از پایین تا زیر چانشون وحالا یه سنجاق میبندن که اون سنجاقم اصولا طلا یا هر زیورالاتی که میتونن استفاده میکنن. بیشتر میخک و ملهو هم دیدم که توی اون میخک و ملهو مهره های خوشکل رنگی یا مثلا عقیق، یاقوت دیدم توی اونا بکار میبرن و پایینش با یه آویز طلا درست میکنن و میندازن.
زهرا: این لباس ها یا زیورآلات را از کجا تهیه می کنید؟
آیناز: لباسا رو که ما توی شیراز، می توانم بگم 90 درصد از بازار وکیل و زیورالاتشو هم تقریباً از همون بازار وکیل یا بازارطلا یا نقره هر کسی که دوست داره بالاخره می تونه از هر جایی تهیه کنه.
زهرا: آیا آنها را خودتان درست می کنید؟
آیناز: من تا، مثلاً می تونم بگم ده یا زده سالگیم یادمه که مامانم، خاله هام، عمه هام چارقدشون رو خودشون یا حتی من چارقد عروسی مامانم رو نگه داشتم اونو خودش با دستای خودش دوخته، منجوقاشو، پولکهاشوخودش روش زده و دیدم مثلاً تا ده یا زده سالگی یادمه که این کارها رو خودشون میکردن و حتی یکی از عمه هام یه لباس خیلی خوشگل برای دخترش توی عروسی داداشم دوخته بود که پیراهنش ریش ریشی های آویزونه که الن خیلی ترند شده توی لباسای شب، دیدم که مثلاً میپوشن ریش ریشی های مهره دوزی آویزون روش بود، خیلی خوشگل بود خودش دوخته بود ولی اصولاً میدیم خیاط برامون بدوزه حالا هر کاری که داره انجام میده.
زهرا: آیا دیگران آنها را برای شما درست میکنند؟
آیناز: آره خب، الان خیلی زیاد شده که کار مهره دوزیش رو میدیم برامون انجام میدن و جالب اینجاست که، یه سری از خیاط ها و کسایی که حالا روی لباسها کار میکنن افغانی هستن، خیلی خوب کار میکنن. یعنی من هر جایی که شنیدم مثلا میگن میخواین روی لباستون کار کنید و درست کنید میگن خب، افغانی ها خیلی خوب کار میکنن، خیلی خوب درست میکنن اینا رو و میدن افغانی ها براشون مهره دوزی هاشو انجام میده وکاراشو میکنن. آره، الان خیلی زیاده
زهرا: آیا آنها به شما تحویل داده شده اند؟
آیناز: خب آره، خب بالاخره نگه میدارن ولی خب مثلا من برای عروسی خودم نمیشه گفت چارقد، تور مامانمو استفاده کردم انداختم رو سرم، ولی خب من چون لباس ترکی نپوشیدم قشقایی نپوشیدم تو عروسیم، ولی چارقد مامانمو به خاطر اینکه خوش یمن بود حس میکردم برام خوش یمنه برای عقد انداختم روی صورتم و بعدش برداشتم ولی خب آره نگه میدارن و میرسه بهمون. خب خیلی با ارزشه، خیلی جذابه به نظرم. اصلا یکی از دلیلهایی که مامانم برام لباس قشقایی دوخت چون من تو عروسیم ترکی نپوشیدم، البته خب خیلیها هم میگن لباس لری، خیلیها هم میگن ترکی ما که ترکیم میگیم لباس ترکی این بود که ،این برات بمونه. بمونه واسه بچه هاتون اینا یادگاری باشه وگرنه خیلی هم اصراری نداشتم که برام بدوزه چون که دیگه بالاخره یه کم ، کمتر میپوشیم ولی خب برامون جذابه هنوز، قشنگی هاشو برامون داره.
زهرا: آیا آنها را از فروشگاه خریداری می کنید؟
آیناز: لباسو که نه من تا حالا اصلا ندیدم کسی لباسو بخره یا آماده بخره یا این که نه اصلا خودمون بخریم نه اصلا پیش نیومده. یه سریا هستن که دوست دارن، مثلا ترک نیستن میخوان یه شب همین جوری بپوشن و مثلا برن جایی یا حالا یه عکاسی ،کاری دارن اونا رو دیدم که کرایه میکنن لباسارو ولی اصولا جاهایی هم که فروشی هستن، خب کی.فیت اون چیزی که خودمون میدوزیم رو ندارن و این که خب ما خیلی استفاده میکنیم یعنی وقتی یه دست لباسو میدوزیم میشه دامنشو با یه پیراهن جدا بپوشیم مثلا پیراهنشو با یه دامن جدا میشه به صورت جداگانه بپوشیم پس میدوزیم و استفاده میکنیم همین جوری یا حتی به هم دیگه قرض میدیم خیلی جاها.
زهرا: چرا آنها را از مکان هایی که انجام می دهید می گیرید؟
آیناز: خب ببینید بازار وکیل یه جاییه که اول خیلی تنوع توش زیاده یعنی ما هر چیزی که بخواییم میتونیم توش پیدا کنیم .هر رنگی فوق العاده تنوع پارچه توش زیاده حتی من شنیدم از جاهای دیگه هم میان از بازار وکیل خرید میکنن از شهرهای دیگه، شهرستانهای دیگه وتنها دلیلمون از این که حالا جاهایی دیگه هم هستن که بازاری نیستن مثلا خیابانهای دیگه که میشه بریم خرید کنیم ولی خب بیشترین تنوع رو بازار وکیل داره. خب از نظر قیمتی هم از همه جا بهتره، خب نزیکتر هم هست بهمون و خب دیگه هر چیزی میخوای داره، دلیل نداره بخوایم جایی دیگه بریم خرید کنیم.
زهرا: لباس سنتی برای شما چه معنایی دارد؟
آیناز: لباس سنتی، من اگر راستشو بخوام بگم خیلی بهش فکر کردم لباس سنتی ما قشقاییا یه چیزیه که با اون دوره ای که بالاخره عشایر بودن جدمون مدل زندگیشون فرق داشته و بالاخره خیلی شرایط های مختلفی داشتن توی زندگیشون. من بیشتر حس می کنم این لباس برای اون موقع درست شده یعنی یه چیزیه که بر اساس شرایط اون موقع درست شده و حالا یه چیزیه که برای ما مونده و یه جوری دیگه ثبت شده برای ما ولی خب بیشتر کاربردش توی اون زمان بوده و حالا ما فقط توی جشنامون ازش استفاده می کنیم. از نظر کاربردی و اینا من حس می کنم که الان کاربرد خاصی نداره مثلا حتی می شه گفت که الان یه کم هم برای ما سخته مثلا من خودم خیلی راحت طلبم خیلی طرفدار راحت بودنم من اگر مثلا توی عروسی خودم یا دیگران مثلا عروسی فامیلم کمتر ترکی می پوشم فقط بخاطر اینه که خیلی سنگینه و این که خود چارقد روی سرم خیلی سخت می مونه اون حس راحتیه، مثلا وقتی می خواهم برقصم خیلی راحت نیستم، جز اون رقص قشقایی که خب دیگه راحته قطعا باهاش ولی یه کم مثلا ما جوون ترها دیگه عادت نداریم به این که خیلی بپوشیم یه کم رفته توی حاشیه برای ما.
زهرا: آیا این معانی در طول زندگی شما تغییر کرده است؟
آیناز: از نظر من خب معانی که لباسمون برامون داره خیلی قشنگه ما توی بالاخره یه جامعه اسلامی زندگی کردیم و خب حجاب توش بوده قشقاییا خب از خیلی سال پیش مسلمان بودن ولی چیزی که بوده اینه که ما حجاب سر نداریم یعنی اون چیزی که اما ایران روش خیلی اصرار داره روسریه و اون حجابی که ما روی سرمون داریم بالاخره موهامون مشخصه چون یه چارقد نازکه یه چیزیه که فقط حالت قشنگی داره، پوشش نداره و این یعنی این که مردان ما اصلا روی این حساس نبودن یعنی اون اسلام و اون حجاب اونجوری که باید و شاید حداقل توی قشقایی ها اونجوری نبوده که بخواد حالا روی حجاب سر و موها و اینها حساسیت نشون بدن و خب این به نظرمن یه جورایی قشنگه چون که حس می کنم به اصالت ایرانی بودنمون برمی گرده قشقایی بودنمون یه جورایی خالص هستیم یعنی خالص ایرانی هستیم که این قضیه حداقل روش تأثیر نذاشته. همین حالا من اگر چیز دیگری یادم آمد دوباره میگم.
زهرا: آپس یعنی درواقع اون حسی که بهتون می ده حس اصالته و اینکه حالا اون اصالته میتونم بگم بیشترم حتی شده برای شما درسته؟
آیناز: آره دقیقا.
زهرا: آیا وقتی در فضاها یا مکانهای مختلف هستید، معنای لباس سنتی تغییر میکند؟
آیناز: لباس… ببینین حالا من معنای لباسمون رو فقط تو شادی می بینم چیزی که الان دارم می بینم یعنی ما فقط تو شادی هامون وقتی حالمون خوبه لباس قشقایی می پوشیم هیچ وقت این لباس رو من ندیدم توی عزا یا توی تایمایی که مثلا توی شرایط بدی هست خانواده، یا حتی حس میکنم حتی اگه کسی بپوشه بدهست یعنی این فقط نماد شادیه نماد اینه که ما این رو پوشیدیم حالمون خوبه باهاش. فکر میکنم فقط تنها شرایطی که این لباس میتونه توی من ایجاد کنه اینه که خوبه، حال خوب.
زهرا: پس یعنی در واقع خیلی تغییر خاصی نمی کنی چون اونو فقط توی شادی هاتون می پوشین درسته؟
آیناز: آره فقط توی شادی هامون می پوشیم.
- زهرا: آیا فکر می کنید برخی از لباس های سنتی اصیل تر از بقیه هستند؟ چرا؟
آیناز: خب صد درصد لباسهایی که سنتین یه جورایی اصیل ترن حس اصالتو القا می کنن بهمون نه چیز دیگری به نظر من. هیچ چیز دیگری نداره به نظر من فقط بهمون نشون میده که مثلا اصالتمون اینه. این چیزی هست که ما هستیم یا مثلا لباسایی دیگه مثلا لباسای ترکمن ها حالا یه کم ترکمن ها لباسشون با ما فرق میکنه بالاخره، لرا یه کوچولو فرق میکنه، کردا فرق میکنه، اینا فقط هویتمونو نشون میده به نظر من چیز دیگری رو به جزهوییت و حالا برای ما حس خوب چیز دیگری نه.
زهرا: پس یعنی جواب سوال بیشتر نه بود و شما فکر میکنید که همه ی لباسا به یه اندازه اصیل هستن درسته؟
آیناز: همه ی لباسا به یه اندازه اصیل هستن بله.
زهرا: آیا از جایی که آن را تهیه می کنید آن را اصیل تر می کند؟
آیناز: نه نمیتونه روش تاثیر بذاره.
زهرا: آیا استفاده از مواد متفاوت یا اینکه چه کسی آن لباس را درست کند، لباس را اصیل تر می کند؟
آیناز: اصالتشون… بازم میتونم بگم اصالتشوخب شاید اگر یه لباس قدیمی که واسه یکی از مثلا کسایی بوده که تو قشقایی خیلی بزرگ بوده یا تو خانواده خیلی بزرگ بوده مثلا لباسی که مال به فرض مادر بزرگه مادرم بوده اینو شاید ارزششو به صورت شخصی، مثلا برای هر فرد میتونه بیشتر یا کم تربکنه ولی این که بگیم یه لباس لزوما اگر یه کسی اونو تهیه کنه، خیلی کم. خب بالاخره یه لباسی که مثلا من میگم مادرم برام دوخته برام ارزش داره ولی اصالتشو نه، اصالتشو نمیتونه بیشتر یا کم تر کنه میشه گفت ارزش کار یکم بالا پایین میشه مثلا اگر اون لباسو خودم بخرم شاید تو ذهنم خیلی فرق نداشته باشه ولی وقتی مامانم رفته اون لباسو برای من گرفته شاید اون برای بچه ی من یا بچه های من یه کم ارزشش مثلا بیشتر بشه. آره اینو مامان مثلا مامانم دوخته بود برایش برای عروسیش ولی از لحاظ اصالت فکر نمی کنم روی لباس تأثیری داشته باشه.
زهرا: اگر لباس را در فضاهای مختلف بپوشید، آن را اصیل تر میکند؟
آیناز: ببینید حالا مثلا من به شخصه میگم نمی پوشم این لباسو جاهای دیگه یا همسن و سالهای من. ولی مثلا من مادر بزرگام اکثر مواقع لباس قشقایی تنشونه و این خب البته باهاشون هم خیلی احساس راحتی می کنن چون عادت کردن بهش خیلی احساس راحتی می کنن. اینجوریه یا بالاخره حالا همسن و سالهای من جاهایی دیگه نمی پوشیم ولی خب به نظر من اگر کسی بتونه واقعا این لباسو در جاهای عمومی هم بپوشه خیلی قشنگه میتونه اصالتش را نشون بده. ولی خب الان یکم یه جورایی هنجار شکنیه توی ایران اگر بخواییم مثلا لباس قشقایی را توی خیابون ها یا هر جای دیگه ای که بخواییم بریم بپوشیم یکم این جوریه که مثلا همه نگاه میکنند شاید یه جورایی هنجار شکنی باشه ولی خب قطعا کسی که اون لباسو هر جایی می پوشه اون شاید آدم اصیلتریه و می شه گفت آدم اصیلتریه و بیشتر به اون اصالت خودش می باله و اونقدر شجاعتش را داره که اون لباسو هر جایی می پوشه و اصلا برایش مهم نیست که الان خب من این جا هنجار شکنی کردم با همه فرق می کنم پوشش هم یه جور دیگه اس. شاید ذاتا اون آدم اگر همه جا اون لباسو بپوشه آدم اصیلتری می تونه باشه.
زهرا: آیا به هر دلیلی قسمتی از استایل های “سنتی” وجود دارد که آن را نمی پوشید؟
آیناز: نه، من تا اونجایی که اطلاع دارم اون لباس همون جوری که هست من می پوشم و دیدم که همه هم همون جوری می پوشن، نه اون چیزی نیست که ما بخواییم از قسمتی از لباسمون حذف کنیم یا بخواییم نپوشیمش دقیقا همون جوری که هست می پوشیم.
زهرا: چگونه احساسات یا نگرش خود را نسبت به لباس های سنتی توصیف می کنید؟
آیناز: خب ببینین من اگر بخوام احساسی ترین صحنه ای که از لباسمون دارم توذهنم بخوام به زبون بیارم فقط اون زمانی که با اون لباس با دستمال می رقصن خیلی اون لحظه، شاید جواب سال قبلیتونم باشه، شاید اون لحظه اصالت لباسمون بیشتر به چشم میاد. یه جورایی تأثیر گذارتر می شه. خب من موهای تنم سیخ می شه بعضی موقع ها که این صحنه رو می بینم واقعا اون لحظه خیلی برای من قشنگتر و زیباترهست. یعنی لباسمون برای من خیلی بیشتر از اون حالت عادیه که اگر یکی بیاد لباسو بپوشه جلوم بایسته خیلی برای من عادی ترجلوه میده تا وقتی که داره با اون لباس توی اون میدون به اون بزرگی با اون دستمالا داره با اون ریتم خود قشقایی داره می رقصه. اونجا خیلی برای من قشنگتره.
زهرا: احساس خود را هنگام پوشیدن لباس سنتی چگونه توصیف می کنید؟ مثلا در حین ساخت صنایع دستی؟
آیناز: اگر لباس راحتی بود میتونم بگم احساسم خوبه ولی خوب اگر سنگین باشه همش نگرانم فکر میکنم این لباس ها تحریف شده واقعا چون قبلا نباید این لباس اینقدر سنگین می بوده چون که قبلا با این لباس ها زندگی می کردن ولی ما برای اینکه فقط باهاش داریم میریم عروسی و میریم باهاش فقط صرفا جشن این لباس دیگه هر جوری که تونستن همه ی فشارشون را گذاشتن روی این لباس که زیبا تر بشه و خب قطعا یکم سخت میشه یعنی شما فکر کنین من حسم نسبت به لباس اینه که هر بار لباس قشقاییو می پوشم حس می کنم یه لباس عروس سنگین عربی که خیلی از بالا تا پایین مهره دوزی شده را پوشیدم و بعد شب که از عروسی میام تمام کمرم زخم شده انقدر که این لباس سنگینه و هر موقع یه لباس سنگین می پوشم خب یه کم میگم وای خب کاش نپوشم خیلی سخته دوباره شب میام همه جام زخم شده ولی خب وقتی یه لباس راحته و به نظر من چیزی که واقعا بوده لباسمون از قدیم یه لباس راحت می پوشم خب حس خوبی دارم دیگه میگم خب یه چیزی پوشیدم که باهاش راحتم و اون چیزی که دوست دارم دوستش هم دارم واقعا.
زهرا: یا مثلا حالا حس خاصی دارین ؟ من نمیدونم شما مثلا اون منجوق دوزی ها را خودتون انجام می دادین یا مثلا ملهو را خودتون درست می کردین، یا حالا صنایع دستی درست می کردین حس خاصی هم توی اون موقع داشتین؟
آیناز: من آخه هیچ وقت درست نکردم اینا را ولی خب قطعا مامان هامون که موقع خودشون میخک و ملهوشون خودشون درست می کردن، لباسشون خودشون می دوختن، خودشون منجوق دوزی هاشو می کردن، قطعا خب خیلی حسشون قشنگ بوده. مثل این که مثلا من حالا بخوام یه چیزی رو درست کنم توی عروسیم بپوشم خب خیلی جذابه آدم با عشق اون کارو می کنه خب صد درصد اینجوریه که قطعا همه ی اون کارایی که مامان هامون می کردن با عشق بوده و اگر نبود یکی مثل مامان من لباسشو نگه نمی داشته که بده به من که من استفاده کنم پشتش خیلی حسها هست قطعا دیگه ،خب نرماله که اینجوری باشه.
زهرا: آیا هیچ یک از هویت های دیگر شما بر احساس شما در مورد لباس سنتی خود تأثیر می گذارد؟
آیناز: خب این که گفتین سایز بدن خب همون جوری که من گفتم خیلی من قدم بلنده و خب وقتی این لباسو می پوشم مثلا دیدم که بابابزرگام یا کسایی که حالا بزرگترهای قشقایی هستن خیلی دوست دارن میگن خب تو مثل یه زن واقعی قشقای هستی یکم قشقاییها درشت پسندن از اونجایی که مثلا از قدیم اینجوری بوده هنوز هم روشون مونده توی اون پیرترهاشون یکم مثلا حسن متفاوت تری کردم که خب آره مثلا من خیلی زن قشقایی واقعی هستم. به چیزی که اونا میگن البته این حس رو داشتم. و خب حالا وطنم نژادمه دیگه یعنی اون چیزی که خب واقعا هستم دیگه.
زهرا: چه اطلاعاتی در مورد لباس سنتی از تعاملات خود کسب کرده اید با دیگران؟ (به عنوان مثال، آیا مادرتان در مورد لباس های مختلف به شما آموزش داده است؟)
آیناز: حالا تنها چیزی که خیلی حداقل به من توصیه شده که وقتی لباس قشقایی میپوشم باید رعایت کنم اینه که خیلی به قول خود ترکا قز باید بپوشم نمیدونم میدونین یعنی چی معنیش رو؟ یعنی چجوری باید ترجمه کنم یعنی خیلی شق و رق و محکم و سفت و سینه هاتو باید بدید جلو و شونه هات صاف و یه جوری که خیلی انگار از پوشیدن این لباسه تو باید لذت ببری و به خودت ببالی که مثلا این لباسو پوشیدی و یه جوری قرص و محکم و استوار باید باشی و آره مثلا من بعضی موقعها میگم که این لباس لطفا خیلی خستم میکنه مثلا اینجوری میشینم بابام میگه صاف بشین، صاف بشین این لباسو خراب نکن جلوه ی لباستو خراب نکن و خب آره قطعا یه سری چیزایی اینجوری هم هست اما خب حالا به خاطر این که حداقل مثلا ماها شاید خیلی نپوشیدیم شاید خیلی بهمون نگفتن ولی قطعا خب خیلی چیزایی جزییات دیگه ای داشته.
زهرا: پس یعنی میتونم بگم حالا اون اطلاعاتی که به دست آوردین بیشتر از سمت پدر یا مادرتون بوده که مثلا بهتون یاد داده شده درسته؟
آیناز: بله پدر و مادر یا حالا پدر بزرگ حتی مادر بزرگ البته ببخشید من راجع به سوال قبلیتون مثلا خیلی روی چیزی که دیدم، خانواده ها مثلا پدر بزرگهام، پدرم، مادرم حساسن روی مدل مویی که ما داریم. چارقد میزنیم توی لباس پوشیدن مو حتما باید فرق وسط باشه یعنی اگر کج باشه یا موهاتو ببندی این یه فول بزرگه. یعنی اگه موهاتو ببندی زلف نداشته باشی این یعنی این که اصلا تو لباسو بردی زیر سوال یعنی سیستم پوشیدن لباس اینه که حتما فرق وسط این زلفه بیاد پایین ادامش و اگر غیر این باشه میگن مثلا برو در بیار لباست رو نپوش تو که مثلا نمیتونی اونجوری که باید لباس بپوشی چرا میپوشی؟
زهرا: فکر می کنید جامعه چه نوع پیام هایی را در مورد لباس سنتی ترویج می کند؟ چگونه با آن پیام ها ارتباط دارید؟
آیناز: من که از طرف جامعه قشقایی قطعا یه سری جشواره ها هست، یه سری دورهمی قشقایی هست، یا من پدرم و مادرم توی دبیرستان عشایری درس خونده بودن و اینا با هم کلاسیهاشون و هم دوره ای هاشون یه سری دورهمی دارن همیشه که مثلا یه جا را میگیرن دور هم جمع میشن یه تعداد خیلی زیاد و اون جا من دیدم که همه لباس قشقایی میپوشند همه میرقصند اون تنها جایی که من دیدم ترویج میشه واقعا برای من که کم تر دیدم اون جاست ولی خود جامعه مون نه من که ندیدم که چیزی باشه که لباسمونو ترویج کنن. اگر خود قشقایی ها این کارو کنن خود جامعه قشقایی اگر ترویج بده وگرنه که غیر این نه.
زهرا: چه موانعی برای به دست آوردن و پوشیدن لباس سنتی وجود دارد؟
آیناز: ببینید من فکر نمی کنم موانعی برای پوشیدن لباسمون در حالت عادی توی جامعه ایران وجود داشته باشه چون که بالاخره یه پوشش معمول داره حالا جزاون پوشش سر که دیگه الان توی ایران یکم شل شده میشه پوشید ولی خب همون قضیه هنجار شکنیه وگرنه که هیچ موانعی ما نداریم برای پوشیدنش حتی بابا هامون خوشحالم میشن که ما لباس رو بیرون هم بپوشیم.
زهرا: آیا می توانید تصاویری از پوشیدن لباس های سنتی متفاوت به اشتراک بگذارید؟ هر تعداد که می خواهید به اشتراک بگذارید، نهایتا 10 عکس. برای هر تصویر می توانید به اشتراک بگذارید: شما در این تصويرکجا هستید؟ چرا در آن مکان لباس سنتی پوشیده ایید؟ آیا معنای خاصی برای شما که در این مکان هستید یا لباس سنتی که پوشیده ایید وجود دارد؟
آیناز:
زهرا: آیا چیز دیگری در مورد شما، هویت قشقایی و لباس سنتی وجود دارد که بخواهید به اشتراک بگذارید؟
آیناز: سنت قشقایی، کاش قبلش یه پیش زمینه ای داشتم که بهش فکر میکردم و یه سری چیزا آماده میکردم ولی خب همینجوری فی البداهه هم بود بد نبود اما راجع به قشقاییا چیزی که الان به ذهنم برسه نه واقعا الان ندارم متاسفانه ولی خب خوشحالم که شما موضوع پایان نامتون اینه و این خیلی برای ما با ارزش و قشنگه.