رونوشت فارسی سحر عابدی

زهرا: چند سالته؟

سحر: بیست و چهار سالم هست.

زهرا: درحال‌ حاضر کجا زندگی می‌کنی؟

سحر: شیراز، یک شهر داخل ایران.

زهرا: همیشه این‌جا زندگی می‌کردی؟

سحر: بچه تر که بودم داخل روستا زندگی می‌کردم بعدش اومدیم شهر.

زهرا: شغل شما چیه؟

سحر: من دانشجو بودم که درسم تموم شده الان شغلی ندارم.

زهرا: تحصیلات شما چیه و کجا اون رو تکمیل کردی؟

سحر: لیسانس حقوق دانشگاه شیراز.

زهرا: جنسیت شما چیه؟

سحر: زن.

زهرا: آیا در رابطه هستید؟

سحر: نه.

زهرا: آیا بچه داری؟

سحر: نه.

زهرا: می‌تونی درمورد خویشاوندان درجه دو خودتون بگین که چقدر حالا این خویشاوندان درجه دو شما بزرگ هستند؟

سحر: نسبتاً بزرگ هسثند. پنج تا دایی دارم سه‌تا خاله دارم و سه تا عمو دارم و چهار تا عمه.

زهرا: در کل خویشاوندان درجه دو شما خیلی بزرگ و زیاد هستند درسته؟

سحر: بله و باهاشون رابطه هم داریم.

زهرا: چقدر با خانواده نزدیک یا خویشاوندان درجه دو خودتون ارتباط برقرار می‌کنی؟

سحر: در حد متوسط که مثلاً مهمانی‌ها و عروسی‌ها هم‌دیگه رو می‌بینیم، رابطه معمولی هم داریم.

زهرا: خویشاوندان درجه دو شما کجا زندگی می‌کنن؟

سحر: اکثراً شیراز زندگی می‌کنن.

زهرا:توی شهر هستن، توی روستا نیستند؟

سحر: آره توی روستا نیستند، توی شهر هستن بجز یکی از دایی هایم.

زهرا:آیا معلولیت جسمی دارید؟

سحر:نه.

زهرا: درحال‌حاضر سطح درآمد خانوار شما چقدر؟

سحر: متوسط.

زهرا: آیا وابستگی مذهبی داری؟

سحر: نه خودم را آدم مذهبی نمی‌بینم.

زهرا: خیلی ممنون قسمت بعدی راجب هویت قشقایی می‌خوام ازت سوال بپرسم: قشقایی بودن برای شما چه معنایی داره؟

سحر: اینکه بتونیم داخل مهمونی ها و عروسی ها لباس‌های محلی و رنگارنگ بپوشیم و این‌که مثلاً دور هم‌دیگه برقصیم با اون آهنگی که مخصوص ایل قشقایی و لباس‌هایی که مخصوص برای ای ایل هست. اون حال متمایز بودن از بقیه و یه چیزی داشتن که به ما اون ریشه رو میده و اون هویت رو میده در کنار هویت فارس بودن و مثلاً داخل شیراز زندگی کردن‌.

زهرا: زمانی بوده که بیشتر یا کم‌تر از دیگران احساس قشقایی بودن داشته باشی؟

سحر: فکر میکنم وقتی بچه‌تر بودم خب کمتر این حس رو داشتم ولی هی که سنم رفت بالاتر و خواستم خودم رو بشناسم و بدونم چه هویتی دارم دیدم این یک نیاز هست که من برگردم به اون هویتی که پدر و مادرم دارن و سنم که رفت بالاتر بیشتر اون قشقایی بودن و اون هویت رو حس کردم.

زهرا: پس یعنی بخاطر بچه بودنت بوده درسته؟

سحر: آره.

زهرا: آتا به ‌حال نسبت‌ به قشقایی بودن احساس منفی یا مثبت داشتی؟

سحر: آره بعضی چیزها هست که داخل فرهنگمون که حس منفی می‌ده مثل این‌که مثلاً در رابطه با آن رابطه‌ای که با زن ها دارن حس می‌کنم که میتونن ارزش بیشتری براشون قائل شن ولی خب این یه چیزیه که داخل فرهنگ‌شون هست. حس مثبت هم اینکه حس می‌کنم یه فرهنگ شادی دارن مثلاً خیلی می‌رقصن خیلی لباس‌های رنگی می‌پوشن و این شاد بودن رو داخل لباساشون نشون میدن.

زهرا: از تجربیات خود درمورد جامعه قشقایی بگو چگونه درگیرش هستی؟

سحر:بیشتر به‌خاطر مادرم آشنایی داریم با این فرهنگ چون مادرم هم پدرش هم مادرش قشقایی بود و خیلی تلاش می‌کرد همیشه که مارو کاملاً آشنا کنه با این فرهنگ. درکل بنظرم هرکدوم از مناسبت‌هایی که مثلاً اتفاق می‌افته من خیلی خودم رو درگیر می‌بینیم مثلاً اگه یه نفر فوت کنه خب یه مراسم‌های خاصی دارن خود ترک های قشقایی حالا اگه مثلاً در رابطه با پوشش هم بخوام بگم خب همه باید رنگ های مشکی بپوشن بعد اگه تو یک زن باشی که مثلا همسرت فوت کرده باشه اگه عروسی‌هایی باشه که بعد از اون حالا از دست دادن همسر بخوای شرکت کنی باید رنگ لباسی که می‌پوشی مشکی باشه و تیره باشه نبابد رنگهای شاد بپوشید یا اگه سن ات میره بالا همیشه مثلاً باید رنگ هایی بپوشی که تیره‌ تر هستن. به‌خاطر همین مثلاً اون درگیر بودن خودم رو این‌طور می‌بینم که داخل زندگی روزمره‌ام هم خواه ‌ناخواه خودشو نشون می‌ده.

زهرا: خیلی ممنون قسمت بعدی راجب لباس‌های سنتی تون می‌خوام ازتون سوال بپرسم لباس‌ها و زیورآلات سنتی که می‌پوشین چه چیزایی هستن؟

سحر: ما چارقد باید استفاده کنیم، دستمال سر، یه پیرهن می‌پوشیم بعدش یه دامنه که خب اینا هرکدومش یه نسبت‌ رنگی باید رعایت کنیم مثلاً چارقد ما باید هم‌رنگ باشه با رنگ دامن ما خب این‌طوری بهتره ولی خب اگه هم نپوشی ولی خب اوکیه ولی مثلاً این اصلشه باید اینو رعایت کنی. زیورالات هم دستبند، سنجاق، گوشواره حالا انگشتر و اینها که همشون سعی میکنیم حالت اون سنتی بودن و رنگی بودنشو داشته باشه و ملهو مثلاً یه چیزی که ترکا استفاده می کنن مخصوصاً اون کسی که مثلاً عروسی شه خب اون خیلی مهمه که شب عروسی استفاده کردی معمولاً نگه می دارن زنها مثلاً تا چند سال بعد و مثلاً عروسان این ملهو رو بعد عروسیشون هم مثلاً هر چند تا مثلاً مهمونی برن می تونن بندازن.

زهرا: دامن هم می پوشین درسته؟

سحر: آره دامن هم می پوشیم که معمولاً چند تا زیر دامنه می پوشیم که دامن حالت پف داشته باشه، چند تا دونه.

زهرا: جنس لباسهایی که می پوشین از چی هست؟

سحر: خب پارچه های معمولی دیگه مثلاً بستگی داره به اون پارچه ایی که انتخاب می کنیم می توانیم مثلاً ابریشم باشه من خودم زیاد اطلاعی ندارم معمولاً مثلاً اون طرح پارچه برام خیلی مهمه ولی این که مثلاً بدونم یه نوع خاصی از پارچه فقط باید باشه نه معمولاً می ریم بازار حالا اون پارچه هایی که خوشگل باشه را می گیریم.

زهرا: پس یعنی خیلی اطلاعی از جنس لباسها نداری؟

سحر: نه.

زهرا: ولی قیمتاشون یکم گرونه درسته؟

سحر: آره بسته با اون کاری که روی پارچه شده مثلاً اگه منجوق دوز شده باشه پولک دوز شده باشه امکان داره ارزشش بره بالاتر.

زهرا: و اینکه چه رنگهایی می پوشین؟

سحر: من خودم ترجیحم اینکه همیشه رنگای شاد بپوشم و اینکه مثلاً یک رنگ نپوشم که هم پیرهنم یک رنگ باشه هم دامنم یک رنگ باشه چون حس میکنم خودشو نشون نمی ده. خودم دوست دارم دامنم یک رنگ باشه معمولاً، پیرهنم یک رنگ دیگه باشه و رنگای شادم باشن.

زهرا: چه جواهراتی می پوشین؟

سحر: معمولاً مثلاً مادرهامون خیلی دوست دارن از طلا استفاده کنن و خیلی براشون مهمه که حتما مثلاً سنجاقشون طلا باشه گردنبندشون معمولاً جوان ها زیاد تمایلی ندارن حالا به اون که جواهراتشون حتما طلا باشه من خود مثلاً دوست دارم بدلیجات استفاده کنم مثلاً دستبند همیشه استفاده میکنم ولی انگشتر نه خوشم نمیاد.

زهرا: این لباسا یا زیورآلاتو از کجا تهیه میکنین؟

سحر: از بازار تهیه میکنیم.

زهرا: آیا اونها را خودتونم درست میکنید؟اون لباسا و زیوارالاتو؟

سحر: آره مثلاً ما میتونیم دستبندو خب اگه بخواییم مثلاً چیز ساده باشه خودمون با منجوق درست میکنیم بسته به سلیقه هر کسی داره و چارقد که استفاده میکنیم ما میتونیم یه چارقد ساده مثلاً بپوشیم ولی میتونیم روش منجوق دوزی کنیم معمولاً هم خودمون طرحشو میکشیم و منجوقاش و پولکاش رو خودمون مثلاً روی چارقد کار میکنیم ولی اگرم بخواییم میتونیم از بازار بخریم یعنی یک چارقدی بخریم که روش منجوق دوزی هم شده باشه.

زهرا: آیا دیگران اونها را برای شما درست میکنن؟

سحر: آره یه سری افرادی هستن که یه مقدار پولی میگیرن مثلاً حالاً اون طرحی که ما دوست داشته باشیم رو روی چارقد برای ما با منجوق بزنن. اگر بخواییم میتونیم بسپاریم به نفر دیگه، اگرم بخواییم خودمون میتونیم استفاده کنیم.

زهرا: اون فرد مثلاً آدم معمولیه یا مثلاً کسی هس که مثلاً در این زمینه تخصص داره؟ یا فرد خیلی خاصیه؟

سحر: معمولاً مثلاً کسایی هستن که در کنار خیاطی اینکارو میکنن یا مثلاً کنار یا با خیاط کار میکنه مثلاً خیاط لباسو میدوزه میگه من یه نفر رو میشناسم کارش اینه، یه تواناییه خیلی خاصی نمیخواد منجوق زدن خودمونم میتونیم انجام بدیم ولی چون مثلاً گردن آدم درد میگیره و یه کار زمانبریه ترجیحت اینکه بسپاری به نفر دیگه که سریع تر انجاش بده و هزینه رو بگیره. پس آره میشه گفت مثلاً یه افرادی هستن که مشخصن برای این کار.

زهرا: و انتخاب کردنش هم دست خودتونه که بخوایید حالا مثلاً بدید به اون افراد که براتون درست کنن یا درست نکن درسته؟

سحر: آره بسته به سلیقه هر فردی داره اگه دوست باشته باشه که مثلاً خیلی مجلل باشه لباست میتونی بسپاری برات رو چارقدت کار کنن اگه نه میخوای ساده باشه فقط رو خود چارقد میزنی.

زهرا: این لباسا و زیورآلات به شما تحویل داده شدن یعنی مثلاً از مادر یا حالاً مثلاً از شخص دیگری به شما رسیده؟

سحر: آره معمولاً مثلاً مادرها زیورآلاتشون رو نگه میدارن برای دخترانشون معمولاً لباس ترکی چون ما خیلی استفاده نمی کنیم مثلاً از عروسی تا یه عروسی دیگه پس مثلاً میتونه سالی چهار پنج بار باشه ما داخل زندگی روزمرمون نمی پوشیم بخاطر همین لباسا همشون سالم میمونن مثلاً ما خودمون لباسایی داریم که برای ده سال پیش هستن و هنوز میتونیم استفاده کنیم پس صد درصد اگه مثلاً لباسی باشه که هنوز مناسب باشه و هنوز بشه بپوشی و کهنه نشده باشه میپوشیمش ولی اگه لباسی این طوری باشه که مثلاً از مادر مونده باشه دختران میتونن استفاده کنن چون زیاد استفاده نمیشه لباسا.

زهرا: بعد اون زیورآلاتیو که گفتی مادرا نگه میدارن، نگه میدارن بعد منتقلش میکنن مثلاً به دختراشون میدن؟ مثلاً زمانی که بزرگ شدن یا ازدواج کردن؟

سحر: آره مثلاً سنجاقش رو میتونه بده به دخترش سنجاق خب مهمه دیگه یا دیگه وقتی فوت کنه سنجاقش رو مطمئنا دخترش بر میداره مثلاً پسرش نیمتونه سنجاقو برداره چون هیچ استفاده ایی نداره معمولاً من چیزی که دیدم اینه که وقتی فوت میکنن بیشتر انگار مثلاً جواهرات زیورآلات مادر میرسه و لباسا.

زهرا: منظورت از سنجاق، سنجاق سینه بود درسته؟ یا سنجاقی که زیر روسری میزنن؟

سحر: آره سنجاقی که زیر روسری میزنن که چارقد رو نگه داره.

زهرا: آیا اونها رو از فروشگاه خریداری میکنی؟

سحر: آره معمولا از فروشگاه و بازار بیشتر میتونید پیدا کنید مثلاً من خودم طلا فروشی ندیدم زیاد مگر چیزی که خیلی میشنوم اینکه مثلاً سنجاق رو دادن براشون درست کنند کم مثلاً دیده میشه که ما بریم بیرون و مثلاً ببینیم این سنجاق طلاست داخل اکسر طلا فروشیا، ولی داخل طلا فروشی بازار میتونی پیدا کنید بدلیاشو خیلی میتونید پیدا کنید ولی اگر بخواید طلا باشه و یه طرح مشخصی باشه معمولا میدن براشون درست کنه طلا فروش.

زهرا: پس یعنی لباسا و زیورالاتو اکثراً از بازار تهیه میکنید درسته؟

سحر: آره درسته.

زهرا: و این که چرا مثلاً لباسا و زیورالاتتونو از بازار میگیرید؟ آیا مثلاً خرید اونها از بازار آسان تره؟ یا مثلاً ارزش خاصی داره که از اونجا میگیرید؟

سحر: وقتی میریم بازار همه چیز رو انگار داریم مثلاً میتونیم یه بخش بازار بریم بدلیجات رو بگیریم بخش دیگه میریم پارچه رو میگیریم بخش دیگه مثلاً میتونیم بریم اگه بخواییم منجوق یا پولک بخواییم بگیریم پس اول اینکه همشون یه جا هستن داخل بازار دسترسی برامون آسان تره و اینکه کلا اون بازار بیشتر انگار حالت سنتیشو داره مثلاً ما هم دوست داریم همه ی لباسامون حالت سنتیشو داشته باشه و مثلاً هر پارچه ایی نمیتونیم خب ما استفاده کنیم باید پارچه باشه که طرحش مناسب لباس ما باشه و همیشه هم بازار میرفتیم هیچ وقت اینطوری نبوده که مثلاً بریم فروشگاه مگر البته برای بعضی از بدلیجات مثل دستبند یا گوشواره که با هر لباسی بخواییم میتونیم بپوشیم.

زهرا: مرسی قسمت بعدی میخوام راجع به معانی لباس سنتی یا حالا محلی ازت سؤال رو پرسم. لباس سنتی چه معنایی برای شما داره؟

سحر: لباس سنتی من رو یاده بچگیم میندازه و برای من این معنا رو داره که ریشه ایی دارم و به یک جایی وابسته هستم.

زهرا: آیا این معنی در طول زندگی شما تغییر کرده؟

سحر: آره صد درصد برام تغییر کرده فکر میکنم وقتی مثلاً بچه تر بودم خیلی حس خوبی نداشتم به این تفاوته مثلاً متفاوت بودم از بقیه بچه ها مخصوصاً مثلاً سن بلوغ ولی خب هی سنم که رفت بالاتر دیدم متفاوت بودن بیشتر میتونه خاص بودن باشه و میتونه یه چیز خوبی باشه برای هر فردی.

سحر: وقتی بچه تر بودم درکم کمتر بود ولی خب هی سنم رفت بالا فهمیدم چقد مهمه که ما هممون به یه چیزی وصل باشیم و خب برای من مثلا لباس سنتی خیلی همیشه کمک میکرد که بتونم به هویت خودم وصل شم، هویت خودم رو بتونم پیدا کنم و بتونم خودم رو متعلق بدونم به جمع خاصی.

زهرا: آیا وقتی در فضاها یا مکانهای مختلف هستید معنای لباس سنتی تغییر میکنه؟

سحر: نه حس میکنم یه لباس سنتی خب همیشه یه معنای خاص خودش رو داره یعنی یه هویت رو داره نشون میده.

سحر: نه واقعا حس میکنم فضا و مکان های مختلف معنی لباس سنتی رو تغییر نمیده، لباس سنتی خودش معنا داره و اصلا وابسته نیست حالا اون چیزی که میخواد برسونه رو لباس سنتی وابسته نیست به اون مکان یا فضا.

زهرا: پس یعنی معنی لباس تغییر نمی کنه درسته؟

سحر: آره تغییر نمی کنه همونه بنظرم.

زهرا: آیا فکر میکنی برخی از لباسهای سنتی اصیل تر از بقیه هستن؟اگر آره چرا؟

سحر: آره بعضی از لباس های سنتی حس میکنم اصیل تر هستن بعضی هاشون نه چون که مثلاً میبینیم که اون حالت مدرن بودن، لباس تغییر کرده مثلاً متوجه میشی 20 سال پیش یه طور دیگه میپوشیدن ولی الان دارن طوری لباسو میپوشند که مثلاً کسایی که به اصطلاح فارس هستن دارن اون لباسو اون آیتم ها رو داخل لباساشون استفاده میکنند لباس مثل اون حالتی که داخل گذشته بوده نمونده انگار حالت مدرن تر پیدا کرده پس آره بنظرم بعضی لباسا اصیل تر هستن.

زهرا: آیا از جایی که اونو تهیه میکنید لباسو اصیل تر میکنه؟

سحر: نه بنظرم بسته به اون انتخابی که میکنی داره که مثلاً هر چیزو همه طور که هست تهیه کنید وگرنه این که کجا باشه نه هیچوقت معیار نیست.

زهرا: آیا استفاده از مواد متفاوت یا این‌که چه کسی اون لباسو درست کنه لباسو اصیل‌تر می‌کنه؟

سحر: نه.

زهرا: اگر لباس رو در فضاهای مختلف بپوشید اون رو اصیل تر مبکنه؟

سحر: نه بنظرم یه لباس محلی هویت خودشو داره که یک لباس محلیه که این داخل فضای متفاوت نه.

زهرا: آیا به هر دلیلی قسمتی از استایل‌های سنتی وجود داره که اونو نپوشی؟

سحر: آره مثلاً لباسی ترکی بعضیا یه جلیقه ایی میپوشن روی لباس بعضی وقتا که من مثلاً حس میکنم یکم سختم باشه رقصیدن باهاش و احساس گرما میکنم اونو نمیپوشم .

زهرا: یعنی صرفا بخاطر راحتیشه؟

سحر: آره بخاطر راحتیش نمیپوشمش.

زهرا: چگونه احساسات یا نگرش خود را نسبت‌به لباس‌های سنتی توصیف می‌کنی؟

سحر: هیجان به نظرم من میتونم داشته باشم و اون حس مثلاً شاد بودن و انرژی و نشاطی که میتونم بگیرم.

سحر: حس میکنم هر آدمی وظیفش هست که اگه متعلق به اون افرادی هستن که لباس های سنتی میپوشن حالا مثلا مادرشون یا پدرشون، خودشون بپوشن و به نسل بعدی منتقل کنن چون حس میکنم اگه ما اینکارو نکنیم در طول زمان لباس های سنتی از بین میرن و حسی هم که دارم اینکه خیلی حس سرزندگی دارم وقتی میپوشم، حس شاد بودن دارم و حس میکنم که مثلا یه اثر هنری پوشیدم.

زهرا: بخاطر رنگشونه درسته؟ که بیشتر از رنگای شاد استفاده میشه؟

سحر: آره دقیقا حس میکنم اون رنگا هستن که احساس آدم رو منتقل میکنن چون مثلاً ما داخل عروسیا رنگای شاد میپوشیم داخل غم باید رنگای تیره بپوشیم و همون یک وسیله ایی برای بیان احساساته.

زهرا: احساس خود را احساس خود را هنگام پوشیدن لباس سنتی چگونه توصیف می‌کنید؟ مثلاً در حین ساختن صنایع دستی

سحر: پر انژی و پر نشاط، یعنی واقعاً انژی میده لباسه.

زهرا: آیا هیچ‌یک از هویت‌های دیگر شما بر احساس شما درمورد لباس سنتی خودتون تأثیر می‌ذاره مثلاً آیا هیچ‌یک از سایر عقاید شما مثل نژاد، قومیت، جنسیت، مذهب، اندازه بدن بر احساس شما در مورد لباس خودتون تأثیر می‌ذاره؟

سحر: نه به نظرم تأثیر گذار نیست اون حسی که من دارم.

زهرا: یعنی اون هویته، هویتی که خودت داری یا حالا اون عقایدی که داری تأثیری بر روی احساست در مورد لباس سنتی نمی‌ذاره؟ درسته؟

سحر: نه تاثیری نمیذاره، یه بار دیگه میتونی سوالت رو برام واضح تر توضیح بدی؟

زهرا: آره آره حتماً مثلاً فرض کن نژاد، قومیت مثلاً تو الان قشقایی هستی، جنسیتت که زن هستی، مذهب که ممکنه یه نفر مسلمان باشه یا حالا مثلاً یه نفر چاق یا لاغر باشه، هرکدوم از این هایی که من توضیح دادم نژاد، قومیت، جنسیتت، مذهبت، سایز لباس، بدن، حالا هرکدوم از اینا باعث شده که احساست درمورد لباس سنتی تأثیر بذاره؟ تأثیرگذار بوده؟

سحر: بنظرم تاثیر گذار نبوده، اون لباس سنتی همیشه جدا بوده از این مسائل از اینکه تو چه چاق باشی، چه لاغر باشی، دینت چی باشه اون هویت خودش رو داشته و انگار یک بخش جدایی بوده.

زهرا: بخش چهارم راجب پیام لباس سنتی و جامعه میخوام ازت بپرسم. چه اطلاعاتی در مورد لباس سنتی از تعاملات خود کسب کرده ایید با دیگران؟ مثلاً، آیا مادرتون در مورد لباس های مختلف به شما آموزش داده؟

سحر: آره صد درصد مامانم اصلی ترین نقش رو داشته و این اصلاً چیزیه که انگار داخل همه خانواده های ترک میتونین ببینین مثلاً ما خودمون خب نمیتونیم یاد بگیریم چون مثلاً امکان داره ما دوست های ترک کمی داشته باشیم مخصوصاً بریم مدرسه مخصوصاً مثلاً شیراز که بزرگ بشی وقتی میری مدرسه ما با لباس محلی نمیتونیم بریم مثلاً فقط خود انگار ترکی مثلاً بقیه شیرازی هستن بعد خب کسی هم که با لباس محلی نمیاد که تو ببینی اینا رو انگار میشه گفت مامان ها تنها کسایی هستن که به دخترهاشون یاد میدن و ما هم مثلاً قبل از اینکه بخواییم بریم عروسی مامان هم هست که لباسها رو تن ما میکنه و مثلاً حواسش هست که اندازی دامن ما متناسب باشه با زمین اینکه مثلاً میگه این رنگ باید با این رنگ پوشیده شه مثلاً تو چارقدت باید با دامنت رنگش یه دونه باشه و کلا نظارتی که مثلاً دیده میشه اینکه مامانه داره انجام میده و کلا زن ها خودشون به نظرم این رو دارن هی نسل به نسل، به نسل بعدیشون منتقل میکنن آره و این چیزیه که میگم هر دختر از مادرش شاید میگیره.

زهرا: فکر میکنی جامعه چه نوع پیام هایی رو در مورد لباس سنتی ترویج میکنه؟ مثلاً مثل بنرهای تبلیغاتی یا حالا اینجور چیزها؟

سحر: من خودم تا حالا چیزی ندیدم که جامه کاری کنه و حس میکنم ‌خاطر این‌که داخل اقلیت هستن ترک‌ها و مثلاً جامعه خب نمیاد یه چیزی راجب پوشش ترک‌ها داخل بنرها بخواد این هزینه رو صرف کنه براشون و تا حالا هم چیزی ندیدم.

زهرا: چگونه با اون پیام‌ها ارتباط داری؟ حس می‌کنم چون چیزی نبوده فی‌الواقع جوریم نمی‌تونستین ارتباط برقرار کنین درسته؟

سحر: آره ارتباطیم خب نبوده چون چیزی ندیدم تا الان، من خودم به شخصه ندیدم.

زهرا: چه موانعی برای بدست آوردن و پوشیدن لباس سنتی وجود داره؟

سحر: موانع خواستی وجود نداره به نظر من بسته به سلیقته مثلاً شاید بعض وقتا تو بخوای از یه پارچه ایی استفاده کنی که پارچه خیلی گرون در بیاد بخاطر همین مثلاً هزینشه که تو ترجیح میدی که خب من پس باید یه پارچه ارزونتر استفاده کنم یا مثلاً از اون پارچه فقط برای دامن استفاده کنم از یه پارچه ارزونتر برای پیرهنم استفاده کنم، مانعی وجود نداره مگه به نظر من بحث هزینش باشه.

زهرا: خیلی ممنونم سحر جان ممنون که این مصاحبه رو با من انجام دادی بخش آخر، بخش عکسه و این که ازت میخوام که اگر میتونی تصاویری که حالا مثلاً از پوشیدن لباس سنتتی متفاوت داری با هم به اشتراک بذاری هرچند تا که حالا مثلاً داشتی ممنون میشم باهام به اشتراک بذاری نهایتاً ده تا عکس و برای هر عکس ممنون میشم اگر بگی که تو توی این تصویر کجا هستی؟ چرا در اون مکان لباس سنتتی پوشیدی؟ و این که آیا معانی خاصی برای شما داره که حالا توی اون مکان لباس سنتتی پوشیدی؟ و این که میتونی مثلاً یه توضیح کوتاه بدی بعد از اینکه حالا مثلاً عکسارو برای من فرستادی دادی میتونی الان یه توضیح کوتاه بدی که توی این تصاویر کجا هستی؟ چرا توی اون مکان لباس سنتی پوشیدی؟

سحر: آره من خودم میتونم چون عکس دارم.

 

 

زهرا: الان میتونی مثلاً یه توضیح هم بدی برای من، عکسارو چون برای من فرستادی دادی.

سحر: اینکه مثلاً کجا پوشیدم لباس ها رو بگم ؟

زهرا: آره لباس ها رو کجا پوشیدی؟ و اینکه چرا توی اون مکان اون لباس ها رو پوشیدی؟

سحر: خب اکثر لباس ها رو من داخل عروسی پوشیده بودم یعنی فقط داخل عروسی انگار میتونم بگم تا حالا لباس محلی پوشیدم که عروسی داییم بود و عقدش بود و آره چون خب عروسی های ترکی اینطوریه که آهنگا ترکی هستند و همه لباس ترکی میپوشند مثلاً تو بخوای برقصی خب باید ترکی پوشیده باشی اصلاً حس خوبی نداره مثلاً لباس مجلسی بپوشی بری پیش مثلاً بقیه که همه ترکی پوشیدن پس به خاطر اون حالت قشقایی بودنش باید من حتما لباس ترکی میپوشیدم و چون میخواستم مثلاً با آهنگا برقصم خب دیگه یکی از دلایلش همین بود و حس خوبی کلا نداره مثلاً وقتی یه فردی هستی که ترکی و قشقایی هستی و مثلاً بخوای لباس مجلسی بپوشی حس خوبی نداره یعنی حس خوبی هم بقیه بهت نمیدن مثلاً پدر بزرگ، مادر بزرگان اینا قبول ندارن با لباس مثلاً مجلسی مخصوصاً اگه باز باشه اصلاً بری عروسی پس واسه راحتی خودت و اینکه مثلاً بتونی بهت خوش بگذار بهتر که همون لباس ترکی بپوشید.

شکل 3. سحر عابدی، در عروسی

زهرا: آیا معنی خاصی برای شما داره که در این مکان هستید یا لباس سنتی پوشیدید وجود داره؟

سحر: همون مسئله این که مثلاً هویت ما اینه و مثلاً ما مهمونی هامون رو اینطوری برگذار میکنیم. اینکه یه چیز خیلی خاصی که متفاوت باشه نیست، کاریه که انجام میدیم همیشه.

زهرا: خیلی ممنونم و سؤال پایانی آیا چیز دیگه ای در مورد شما هویت قشقایی و لباس سنتی وجود داره که بخوایین باهامونن به اشتراک بذارین؟

سحر: نه حس میکنم سؤال ها خیلی کامل بود و من تونستم همه اون چیزی که میخواستم بگم رو بگم و چیزی اضافه بر این نه وجود نداره.

 

شکل 4. سحر عابدی، آتلیه عکاسی

License

Icon for the Creative Commons Attribution-NonCommercial-NoDerivatives 4.0 International License

Qashqai Traditional Dress: An Oral History Project Copyright © 2024 by Zahra Falsafi and Kelly L. Reddy-Best is licensed under a Creative Commons Attribution-NonCommercial-NoDerivatives 4.0 International License, except where otherwise noted.