رونوشت فارسی دنیا خورشیدی
زهرا: چند ساله هستید؟
دنیا: بیست و هفت سال.
زهرا: در حال حاضر کجا زندگی می کنید؟
دنیا: من بوشهرم.
زهرا: همیشه اینجا زندگی می کردید؟
دنیا: نه، حدودا فکر می کنم شش سالی هست که آمدیم اینجا قبلا شیراز بودیم بخاطر شرایط و کار و خانواده و این داستانها آمدیم بوشهر.
زهرا: شغل شما چیست؟
دنیا: من درس و رشته دانشگاهیم علوم آزمایشگاهی بوده فقط یه سالی هست که اومدم توی کار اسکینکر و فیشیال.
زهرا: تحصیلات شما چیست و در کجا تکمیل کرده اید؟
دنیا: من لیسانسم دانشگاه سراسری بود. گراش شهری از استان فارس هست.
زهرا: رشتتون هم گفتید؟
دنیا: علوم آزمایشگاهی بوده.
زهرا: جنسیت شما چیست؟
دنیا: خانم هستم.مونث
زهرا: آیا در رابطه هستید؟
دنیا: تا حدودی.
زهرا: آیا بچه دارید؟
دنیا: خیر
زهرا: می توانید در مورد خویشاوندان درجه دو خود بگویید؟ چقدر بزرگ است؟
دنیا: خوب بزرگن دیگه در حد عمو و دایی اینا.خب خانواده پدر بزرگم اینا اینجوری بودن که هم اینور هم اونور سه چهارتا پنج تا پسر و دختر داشتن البته پسرا بیشترن.
زهرا: پس یعنی کلا جمعیت زیادی هستن.
دنیا: جدیدا دارن کم میشن.
زهرا: چقدر با خانواده نزدیک یا خویشاوندان درجه دو خود ارتباط برقرار می کنید؟
دنیا: خوب اون موقع که شیراز بودیم خیلی بیشتر بود الان که اومدیم بوشهر یه مقدار فاصله هست ولی کلا ترکها اینجورین که هر چقدر هم فاصله باشه، اون خانواده رو یادشون نمیره. یعنی باز کوچکترین مناسبتی چیزی باشه، ما خودمونو رسوندیم درهر شرایطی و از قبل اینجوری هماهنگیها میشه اینکه خب دیگه طبیعتاً بخاطر کار و شرایط زندگی اینا که دیگه فاصله هست و اونجا پیششون نیستیم میگن، اما خب دوریم نسبت به بقیه اشون آره، باز اینجوری نیست که مثلا، برنامه ای چیزی باشه، بگیم کی میره این همه راه رو اونجا یا دوره یا فلان واین داستانا خودمونو به هر شکل شده میرسونیم.
زهرا: شما کجا زندگی می کنند؟ خویشاوندان درجه دو
دنیا: شیراز، یک سری شیراز هستن.
زهرا: آیا معلولیت جسمی دارید؟
دنیا: نه.
زهرا: در حال حاضر سطح درآمد خانوار شما چقدر است؟
دنیا: متوسط رو به بالا.
زهرا: آیا وابستگی مذهبی دارید؟
دنیا: نه.
زهرا: قشقایی بودن برای شما چه معنایی دارد؟
دنیا: قشقایی بودن؟ من بیشتر مثلا اسم قشقایی که میاد کلا توی فامیل اینجوریم که خیلی علاقه به لباس محلی و اینا دارم و همون سیاه چادر و همچین چیزایی به ذهنم میاد و عروسیهای محلی که داریم و این چیزا بیشتر بولده اکثریت.
زهرا: خود قشقایی بودن مثلا برای شما معنایی داره؟
دنیا: اینجوری که یادمون دادن من خودم دوست ندارم نگاه نژاد پرستانه پیرو این داستانها رو یعنی اون اصالته بیشتر همیشه به چشم اومده و اینجوری بهمون گفته شده که قشقایی اینجوری اینقدراصیله و بهمن بیگی و این داستانها که میگن و اون خب اصالته بیشتر به چشم میاد. اون اصالت رو در درجه اول مثلا یاد دادن و این که مثلا یه جوری فکر میکنیم که باید بخاطراینکه مثلا ترک قشقایی هستیم و فلان یه سری مثلا اینو داریم… مثلا همچنین میگن یعنی باید حواسمون به خودمون باشه و این داستانا رو و یه فرق داریم.
زهرا: زمانی بوده که بیشتر یا کمتر از دیگران احساس قشقایی بودن داشته باشید؟
دنیا: خب الان یه ذره مثلا جوانهای الان کمتر علاقه نشون میدن به بعضی کارها و سنتها. توی فامیل اینجوریه که منو بیشتر به دختر ترک اصیل میشناسن اونم بخاطر همون علاقه ای که من به لباس محلی دارم.
زهرا: برای خودتون به شخصه زمانی بوده که بیشتر یا کمتر از بقیه احساس قشقایی بودن داشته باشین؟
دنیا: آره الان یکم بیشتر هست.
زهرا: آیا تا به حال نسبت به قشقایی بودن احساس منفی یا مثبت داشته اید؟
دنیا: بیشتر همون مثبت بوده همیشه خودم علاقه داشتم که کتابهای در مورد قشقایی بخونم یا از اسطوره هاش و اینجور چیزاش خبر داشته باشم.آره معمولا نظرم مثبت بوده منفی نبوده.
زهرا: از تجربیات خود در مورد جامعه قشقایی بگویید. چگونه درگیر هستید؟
دنیا: خب ما که میشه همون خانواده چون که همه قشقایی بودن در خانواده چون مثلا دوست و آشناها هم که اینجا نیستن و همون میگم دیگر خانواده و دوستها و مثلا بیشتر. این جوریه که به واسطه این ها بیشتر احساس میکنی. نمیدونم دقیقا باید چی بگم این سوالت رو.
زهرا: مثلا از زمانیکه به دنیا میاین بواسطه خانواده هست حالا که توی این جامعه بزرگ میشین درسته؟
دنیا: آره خب میگم اصلش همون خانواده هست دیگه، چون که حالا با این بزرگ شدیم با قشقایی و سنتهایی که دارن ویه سری باید و نباید هایی که دارن بوده و اینجوری.
زهرا: به جز خانواده کسی دیگری هم دخیل بوده توی جامعه قشقایی و اینها؟
دنیا: منظورتون حالت اسطوره وار یا شخصی که مثلا باهاش در ارتباط باشی؟
زهرا: منظورم اینه که مثلا بواسطه پدر مادر یا خانواده هست که با اون جامعه قشقایی در ارتباط هستین به جز خانواده کسانی دیگه هم دخیل هستن توی این قضیه؟ به شخصه برای شما بوده؟
دنیا: میگم خب یه کسی که خیلی بولد بوده توی قشقایی همون مرحوم استاد بهمن بیگی بوده که من مثلا کتاباشو و کتاب سیاه چادرشو اینجور چیزا که خوندم در موردش مثلا اینجوری بوده.
زهرا: پس یعنی کتابم خوندین که بیشتر اطلاعات کسب کردین.
دنیا: خب کلا علاقه به تاریخ دارم حالا چه درمورد قشقایی چه کل تاریخ دارم.
زهرا: لباس ها و زیورآلات سنتی که می پوشید چه چیزهایی هستند؟
دنیا: اون پارچه تور مانندی که روی سرمون میندازیم که اسمش چارقد معمولا هم با کلی مهره و منجوق و پولک دیزاین میشن بعد روی اون دستمال هست که حالا اونم دیزاینش خیلی خاصه باید یه جور خاصی تا بشه و گذاشته بشه روی سر و دیگه پیراهن میمونه که اونم میپوشیم یه چیز دیگه که هم میشه بپوشی وهم نپوشید بهش میگیم آرخالوق اون یه حالت مثل کت میمونه و یه چیز خاصی که داره اینه که کل انگشتها رو هم میگیره آستینش اینجوری زبونه داره اینجوری بلنده با یه سوزن اون چارقده هم بسته میشه
زهرا: اون چارقده با سوزن بسته میشه یا با سنجاق؟
دنیا: با سنجاق بسته میشه اون دستماله باید سوزن روش داشته باشه، آها بعد یه چیز دیگه که این قدیمیه یک ذره الان کمترمیبینی مثلا عروسا از این استفاده میکنن اسمش اشرفیه، زیر اون چارقده بعضی وقتا یه کلاهی هست برای اینکه اون دستماله با سوزن ما باید فیکسش کنیم رو سر اون کلاه اسمش بهش میگیم کلاهچه. این کلاهچه رو اونهایی که مثلا قبلا قدیما عروسا بیشتر اینها می پوشیدن به این کلاهچه سکه آویزون می کردن با چندتا مثلا اینجوری سکه آویزون میشد میومد روی زلف ریخته میشد فکر میکنم هم اصلش هفتا باید سکه باشه فکر میکنم این خیلی کم الان دیده میشه. دیزاین هایی دیگه که داره مثلا بعضیا خیلی میخوان سنتی تر بشه و اینا مثلا با این نخهایی که هست حالت کاموا طورمثل اینا که هست بهش میگیم گومپول از اینا مثلا درست میکنن برای قسمت بازوشون مثلا آویزون میکنن بعد داخل اینا عملا نمک میذارن یه چیزی که مثلا چشم نخورن برای پشت دستمال هم از این استفاده میکنن بعضی وقتا مثلا یادمه خودم یه بار خیلی از اینا دوست داشتم دادم مامان بزرگم از این گمپلا دو سه تا رنگ های مختلف که به لباس بیاد درست کرد بعد خودش یه نخ دیگه داشت اونم حالت بافته شده بود که دور دستمال میبندیم بعد داخلش مثلا یه قسمتش نمک میذاشتن که برای چشم نخوردن و به چشم نیومدن اینجوری به این دید استفاده میشه.
زهرا: جنس لباس ها چیست؟
دنیا: متفاوته دیگه تور هست که روش کار شده، مخمل هست، ساتن هست. الان کارها متنوع شده دیگه سلیقه ای دیگه
زهرا: چه رنگ هایی می پوشید؟
دنیا: من از هر رنگ چند تا دارم آخرین لباسی که پوشیدم آبی کاربنی با صورتی بود قبلش نباتی بود با قرمز و سبز میشد دیزاینش کرد و باز حالا قبلش با مشکی اینجوری بوده از هر رنگ چند تا دارم
زهرا: پس کلا رنگهای شاد میپوشین؟
دنیا: آره بیشتر اینجوریه ولی حتی همون مشکی رنگهای سیاهشم اونقدر مثلا زرق و برق داره اونقدر خودش مهره و اینجور چیزها توش دیزاین شده خیلی اینجوری جلوه خوبی داره من آها این حالا توی پرانتز بگم بابام معتقده که میگه دختری که سفیده وقتی لباس ترکی سیاه میپوشه مشکی میپوشه مثل ماهی که مثلا تو آسمون توی شب سیاه هست اینجوری میدرخشه خیلی جالب بود برای خودم به دل خودم این نشسته بود خیلی تو ذهنم مونده بود
زهرا: چه جواهراتی میپوشید؟
دنیا: برای لباس محلی؟ خب این سنجاقش هست که معمولا خب این آویز داره و باید مثلا اینجوری معمولا طلا حالا یا زنها میپوشند بقیه جواهراتی که حالا گوشواره گردنبند و اینجور چیزا که دیگه سلیقه ای هست قشقاییا معمولا نمیپوشند اینو ولی بیشتر لرا من دیدم که اینو استفاده میکنن یه آویزه اینجوری زیره چونشون هست اینجا به بالا میاد از قسمت دستمال میاد پایین تا اونور مثلا از روی چونش رد میشه اسمش خلخاله خب ولی قشقاییا نمیپوشن اینا برای این مثلا لباس محلی لریه و یه سری مثلا چیزای دیگه گیره و اینجور چیزا هم بعضی وقتا دیدم که دخترها روی دستمال فیکس کردن و به جای سوزن از اون استفاده میکنن
زهرا: این لباس ها یا زیورآلات را از کجا تهیه می کنید؟
دنیا: لباسا که بیشتر پارچه هایش تو بازار وکیل هست فیروزآباد هم خیلی هست بازارش خوبه و یاسوج هم من خریدم مثلا پارچه های اینجوری داره. زیورآلات هم درطلا فروشی هست ولی باز مثلا بدل تو همون بازار و کیل هم پیدا میشه
زهرا: آیا آنها را خودتان درست می کنید؟
دنیا: آره من خیلی دوست دارم بیشتر پیراهن ما مثلا اینجوریه که خودمون طراحی میکنیم و مامان هم اینجوریه که بلده منجوق ومهره و ملیله این کار را انجام بده معمولا حالا هر چه نزدیک باشه بیشتر این کار را انجام میده و پیراهن خودم مثلا من طرحش رو میکشم یا یه ایده چیزی جایی ببینم دوست داشته باشم و مامانم دیگه دوختشو منجوق دوزیش و این کاراش انجام میده اتفاقا آخرین لباسم دقیقا اینطوری بود که خودمون زدیم اون چارقده هم اینطوری بود یعنی بیشتر خودمون میزنیم یا این که میدیم کسی مثلا اون مدل که میخوایم رو برامون بزنه
زهرا: آیا دیگران آنها را برای شما درست میکنند؟
دنیا: آره بیشتر یعنی مثلا بیشتر وقتها این هست که حالا کسایی هستن که بهشون سفارش میدیم اون چیز که بخواییم برامون درستشون کنن. یعنی در اصل یه سری از پیجا هم هست که اصلا کامل ست لباس رو آماده میکنن مثلا پیرهن همه چیز ست کاملشو دیزان شده میذارن و کل ست با هم می فروشن. خیلی جاها هست که توی همون شیراز مثلا خیاطیها معمولا خودشون چند دست لباس دارن که کسی بخواد کرایه کنه بهشون کرایه میدن ولی معمولا ما چون خودمون خیلی استفاده میکنیم ما لباسهای ترکی میپوشیم خب بیشتر می خریم یعنی اصلا ما اینو اوکی نمیدونیم
زهرا: آماده می خرید یا اینکه پارچش رو می خرید میدید به خیاط بدوزه؟
دنیا: ما پارچه می خریم می دیم به خیاط
زهرا: یعنی لباس آماده نمی خرید؟
دنیا: من نه تا الان نخریدم ولی اونجوری هم می تونیم بخریم.
زهرا: آیا آنها به شما تحویل داده شده اند؟
دنیا: این لباس هایی بوده که اصلا مامانم لباس عروسیشو یا اینجور چیزا هست.اصلا لباس هایی که خاص بوده براشون نگه داشته یا دستمال های که مال دورران دختری و مجرد بودنشو اینا نگه داشتن و این طوری ولی خب الان یعنی ترند و اینجور چیزا عوض می شه
زهرا: چی عوض می شه؟
دنیا: یعنی ترند و اینجور چیزا جدید میاد براش ببین دقیقا این خیلی جالبه ها. شاید مثلا دقیقا برای لباس محلی هم مثل لباس های دیگه اینجوریه که هر بار یه چیزی ترند می شه مثلا اون چین پایین دامن قریه مثلا هر بار یه چیزی ترنده الان مثلا ترنده مثلا یه تایمی چینهای بلند ترند می شود یه تایمی فقط اینکه نوار بذاری یه تایمی اینکه هیچی نذاری خب خوده هاشیه پارچهه باشه و مثلا چند وقت پیش یه سری چینهای خیلی کوچیک آهاردار مثلا بود اینا ترند شده بود حالا ازهر کدوم عکس دارم براتون می فرستم.
زهرا: این حالا چیزهایی که گفتیم مثلا مادرتون نگه داشته آیا مثلا به شما هم رسیده؟ یا اینکه مثلا فقط مادرتون نگه داشته؟
دنیا: اینکه قطعا نگه داشتن برای اینکه به من برسه.
زهرا: آیا آنها را از فروشگاه خریداری می کنید؟
دنیا: نه اکثر پارچه ها رو ازمغازه هایی که توی بازار وکیل هستن. حالا پیجهایی هم هستن که پارچه های لباسی دارند.
زهرا: چرا آنها را از مکان هایی که انجام می دهید می گیرید؟
دنیا: یک دلیلش اون حس وحالیه که بازار وکیل داره و یکی هم حالت نوستالژی. چون قبلنا فقط بازار وکیل این پارچه ها داشت حالا میدونم هر پارچه فروشی بری قطعا هم یه پارچه گیرت میاد برای لباس این دیگه هم کاملا سلیقه ای شده ولی اون حس وحال بازار وکیل و حس وحال لباس محلی خیلی بیشتر به هم میاد مثلا یه چیزی که من خودم خیلی تحت تاثیرش قرار میده همون اون بازار وکیله نمیدونم تا حالا رفتین یا نه اون مثلا ساختمون قدیمی که داره این خودش نشون از اصالته خب یا مثلا اون بوی ادویه هایی که از اونجا رد میشی وقتی که هست اون هرج و مرج که هست اون بقیه مغازه هایی که کنارشون هست مثلا ظروف مسیه یکیش خب که همونم مثلا اینجوریه که حال آدمو خوب میکنه نمیدونم من …یعنی اینجوریه همچنین با این چیزا کلا حالم خیلی خوب میشه.
زهرا: لباس سنتی برای شما چه معنایی دارد؟
دنیا: برای من واقعا اینطوریه که احساس اصالت کلا چیزی که برای قشقایی باشه این حسو واقعا میده که مثلا اینقدر برمی گرده به قبلا ما و مثلا اینجوری برام خیلی قشنگه ولی بیشتر حس زندگی و همه ی حسای خوب به نظر من برمیگرده به این از ترکیب رنگایی که مثلا اینجوری اینقدر شاد و مثلا قشنگ آدمو به وجد میارن اون پوششی که داره که مثلا نمیدونم همه اینا و قشنگتر از همش برام اینه که بعد این همه سال هنوز منی که مثلا شاید خیلی چیزایی قشقایی و این چیزا رو نمیدونستم شاید ولی انقدر حال خوب دارم میپوشمش و هر باری که میپوشمش واقعا اینجوریه که حالمو دگرگون میکنه مثلا این برام خیلی جذابه که این چیزی از قدیم برای ما مونده به عنوان حالا اجدادمون اینا رو که نمیدونم که اصلا نمیدونم شروع کننده اینا بودن ولی اینقدر مثلا پایش قوی بوده و اینقدرچیز محکمی بوده که من مثلا جوون امروزی اینقدرهمچنان میتونم یعنی وظیفه خودم می دونم که بهش احترام بذارم و اونو بیشتر بدونم یعنی من حتی دنبال اینم که مثلا اون مثلا چیزایی که از بین رفته مثلا کمتر شده دنبال اینام که مثلا بپرسم بدونم که چی ها بوده که از بین رفته که آقا ما این ها رو انجام بدیم دوباره آقا خیلی خفنه مثلا اینطوری و اون اصالت هم که من میگم خیلی قطعیه ولی بیشتر برای من همش حال خوبه و این که یعنی قدرت اون سنت و این چیزا رو خیلی به من نشون میده.
زهرا: آیا این معانی در طول زندگی شما تغییر کرده است؟
دنیا: من از بچگی از پنج سالگی مامانم این لباسا تنم میکرده و الان با ذوق میرم میخرم اینجوری و شاید بیشتر شده که کمتر نشده
زهرا: آیا وقتی در فضاها یا مکانهای مختلف هستید، معنای لباس سنتی تغییر میکند؟
دنیا: من خودم مثلا ترجیحم اینه که ببین اون لباسه برای ما اینجوری معنی شده که توی عروسی ها که مثلا محل شادی و این چیزا هست اینو باید بپوشین ولی خودم به شخصه مثلا اون عروسی هایی که ترکی نیستن یعنی مثلا همه لباس ترکی نمی پوشن فقط من بخوام ترکی بپوشم اینو مثلا دوست ندارم یعنی به نظرم اوکی نیست یعنی اون جاهایی باید پوشیده بشه که کسایی باشن که ارزش و قدر و منزلت این جور چیزها رو بدونن نه مثلا هر جایی به نظر من هم فرق میکنه.
زهرا: مثلا اگر اون لباسو که مثلا توی عروسی می پوشین که مثلا میگین حالا اون قدر و منزلت داره اگر توی حالا اون مکان بپوشین اگر به طور مثال دارم میگم اون لباسو بیایی توی خیابون بپوشید یا مثلا توی یه مهمونی بپوشین به جای عروسی اون قدر و منزلتش میاد پایین؟
دنیا: ببین چون که آدم هایی که اونجا هستن خب یعنی اول این که به نظرمن هر جایی که میری باید ببین چجوری بگم… ببین مثلا هر جایی که میری بستگی داره به شرایط اونجا خب مثلا من یه پارتی طور داری میری خب اون شرایطش بدرد همون میخوره یا اون کسی که تو رو دعوت کرده با اون شرایط تو رو دعوت کرده خب و تو همچین لباسی بپوشی به نظر من بیشتر توهین به لباس خودت کردی که مثلا همچین جایی داری این رو میپوشید و مثلا خیابونو اینجور جاها اوکی نیست و حالا مثلا قدیمی ها چون لباس روزمرشون اینه اصلا اوکیه بپوشن و تجملات اون لباس رو خیلی سادش میکنن برای لباس روزمره پوشیدنشون ولی مثلا همونها توی عروسی که میشه دوباره لباس ابهت بیشتر و رنگهای فلانتر و اینجوریه ولی مثلا من با این اوکی نیستم که هر جایی پوشیده بشه پس یعنی فکرمیکنی مثلا اگر توی فضاها و مکانهای مختلف مثلا اینو بپوشین معنایی که پشت لباس داره فرق میکنه. چون که مثلا بقیه شاید اینو درک نکنن یعنی ذهنیت بقیه در مورد این لباس همونی نباشه که هست و یه حالتی به نظرمن بی احترامی به اون اصالت و لباس اون میشه.
زهرا: آیا فکر می کنید برخی از لباس های سنتی اصیل تر از بقیه هستند؟ چرا؟
دنیا: بستگی به طرح و پارچش داره مثلا بعضی طرحها هستن که این قدیمی بودنه ازش مشخصه یا مثلا یه سری من خودم اینجوریم که توی یه عروسی اصلا میبینم چقدر مثلا این لباس ابهت داره خب اینه یه همچین حالی هست و مهمتر از اون لباسی که میبوشیم مدل پوشیدن لباسه به نظرمن خیلی مهمه این مثلا بعضیها خیلی خوب لباس رو میپوشن خب بعضی هم مثلا نمیدونم بلد نیستن درست بپوشن و مثلا این خیلی مهمه و توی عروسی اون جا خیلی به چشم میاد که یکی خیلی شیک پوشیده مثلا خیلی بلد بوده چجوری اینو بپوشه یکی نه فقط پوشیده مثلا میدونیم بستگی به اون مویی که درست میکنن که چجوری درست بشه داره یا خب ما زیر اون دامنه کلی دامنه دیگه میپوشیم که مثلا اونجوری بایسته بعد اگه اینا رو نپوشی یا اینو شکلی که داره اینکه اگه مثلا اون دامن کوتاه باشه صندلت معلوم بشه اینا همه مثلا ابهت لباس پوشیدن تو میاره پایین یا مثلا مدل دستمالی که میذاری این مثلا چجوری بایسته
زهرا: آیا از جایی که آن را تهیه می کنید آن را اصیل تر می کند؟
دنیا: نه، اصیلتریعنی بستگی به این داره که مثلا بعضیا هستن که حالا مثلا ممکنه اون مغازه ها بشناسند اینجوری ولی نه، بیشتر سلیقه ایه یا هر جا به هرحال دوست داشتی بگیری.
زهرا: آیا استفاده از مواد متفاوت یا اینکه چه کسی آن لباس را درست کند، لباس را اصیل تر می کند؟
دنیا: خب، اون چیزهایی که و موادی که استفاده بشه که قطعا تاثیرگذاره که مثلا بعضی لباسا سنگ دوزی های مثلا خیلی خاص داره یا مثلا خیلی از لباسهایی که کار دست هستن خیلی گرون تر از مثلا پارچه هایی که آماده میریم میگیریم درمیان یا مثلا هم اون پارچش که چجورباشه مثلا ساتن فلان باشه تاثیرگذارن دیگه روی اصالتش و ارزشش و قیمت گذاریش.
زهرا: حتی کسی که اون لباسو درست می کنه هم باعث می شه مثلا اون لباسو حالا می دوزه باعث می شه لباس مثلا اصیل تر شه؟
دنیا: منظورتون مثلا خیاطهاش هست؟
زهرا: آره خیاط یا حالا هر کسی دیگه ای که اون لباسو براتون می دوزه؟
دنیا: تقریبا خب چون مثلا دیگه هر کسی سبک خودشو داره مثلا بعضی خیاطها الان هستن که خیلی دیگه مثلا شناخته شدن توی این داستان و مثلا اینجوریه که دقیقا مثل بقیه لباسا که مثلا نوبت گیرت نمیاد وقت ندارن اینجوریه هست و کلا هم اینجوریه که واقعا تجربه نشون داده که کارشون خیلی شیکتر هست مثلا اون لباس که مثلا این می دوزه خیلی فیت تره یا مثلا مدل وایسادن لباس که خیلی شیکتره یا اصلا سلیقه خود اون آدم این به نظرم باز به سلیقه برمی گرده دیگه خود سلیقه اون خیاط خیلی مهمه مثلا لباس ترکی اوکی یعنی واقعا استعدادشو داشته مثلا خیلی قشنگ مثلا حتی خیلی وقتا مثلا شده که یه جای خودمون می مونیم که خب الان مثلا من اینو چیکار کن اینو با چه مثلا پیرهنی بپوشم که اون مثلا خیاطه اونجا خودشون نشون می ده و یه سری ایده ها بهت می ده اینجوری و من مثلا یه پیجی هم داشتم که در مورد همین بود مثلا کلا لباسهای با دست دوزی بود همه ی لباساشون ولی قیمتهاشون دوسه برا برجاهای دیگه بود و مثلا ادعاشون این بود که همه اون سنگ دوزی یا سنگ ارزشمند هست و این که کلی سرمه دوزی مثلا در لباسها کار شده بود و اینو و به خاطر این چیزا کلی قیمت لباسو بالا تر میگفت.
زهرا: اگر لباس را در فضاهای مختلف بپوشید، آن را اصیل تر میکند؟
دنیا: مثلا؟
زهرا: مثلا اگر لباس قشقایی یا همون لباس محلیتون رو توی عروسی بپوشینش اصیلتر می کنه نسبت به جایی که مثلا یه مهمونی ساده بخواین بپوشینش؟ آیا توی اون عروسی اصیلتر هست؟ وقتی توی اون عروسی می پوشینش؟
دنیا: آره چون عروسی نمادهای دیگر قشقایی هم هست از اون آهنگاش یا خیلی وقتها اون چادرای سیاه که برای قشقایی هاهست هم خیلی خوبه وباعث می شن که حس کنین اینجا جاشه خب ولی مثلا اون جاهای که ببینم جاش نیست همون که گفتم که به نظرمن بی احترامی به خود لباس همون اصالتش می شود
زهرا: آیا به هر دلیلی قسمتی از استایل های “سنتی” وجود دارد که آن را نمی پوشید؟
دنیا: نه
زهرا: یعنی مثلا شما آرخالوق هم می پوشین؟
دنیا: آره همه لباس رو هم اگر نپوشم حتما اینجوریه که روی ست لباسه هست مثلا اگر دستمال سرم معمولا دستمال سرم با آرخالوقم ست می کنم مثلا این قرمز هست با این لباسه باید یه آرخالوق قرمز هم درست کنم.
زهرا: چگونه احساسات یا نگرش خود را نسبت به لباس های سنتی توصیف می کنید؟
دنیا: من خودم شخصا خیلی احساس راحتی باش دارم و این که یعنی می گم برای من خیلی حس خوب داره چون که همیشه تو عروسی و شادی ها پوشیدیمش مثلا که اتفاق خوبی بوده ما ازشون استفاده کردیم و اون بیشتر من خودم خیلی بهش افتخار می کنم و برای این هر جایی که بپوشم اینجوریه که حالمو خوب می کنه. در مورد بقیه نمی دونم.
زهرا: احساس خود را هنگام پوشیدن لباس سنتی چگونه توصیف می کنید؟ مثلا در حین ساخت صنایع دستی؟
دنیا: خیلی ذوق دارم اینجوریه که عروسی اگر شبه من ازظهرپا میشم آماده میشم کلا حس حالت افتخار و حس سرزندگی و این چیزا داره دیگه براش که مثلا به خاطرهمچین اصالت و اون چیز که از اجدادمون به ما رسیده اینقدر داریم این که همیشه چون توی خوشی ها پوشیده شده اینوچند برابرمی کنه برامون که مثلا به اون حس خوبی که برای اون اتفاقهای خوبی که در کنار این میافته همه با نوستالژی خوبی هست توذهنمون کلا اون شورو هیجانش رو من خیلی دوست دارم.خیلی دردسر داره ها اصلا به این راحتی ها نیست یه لباس ترکی بخری درست کنی باید تک تک این بهش بیاد این یهش ست بشه تک تک منجوق هایی که باید برای چارقدت رو انتخاب کنی مثلا هر گلش چه رنگی باشه اون حاشیه اش با چه آویزی درست بشه نوارهای برای تمبون چجوری باشه چه گلی مثلا توی طراحیش استفاده شده باشه ولی همه اینا باخوشیه ها یعنی اگربا حال خوب و اینا نبود که الان از بین رفته بود و اگر اینقدر اصالت نداشت الان قطعا چیزی ازش باقی نمونده بود و کسی نمیپوشید دیگه.
زهرا: آیا هیچ یک از هویت های دیگر شما بر احساس شما در مورد لباس سنتی خود تأثیر می گذارد؟
دنیا: من خودم اینجوری هستم که وقتی لباس ترکی میپوشم خیلی با اعتماد به نفسم نمیدونم چرا دلیلش از کجا هست یا چی ولی اعتماد به نفسم میبره بالا شاید بخاطر این بوده که همیشه همه خیلی تعریف کردن از بچگی چون خیلی عاشق پوشیدن این لباس بودم و مامانم همیشه که بچه بودم لباس ترکی درست میکرد و خیلی وقت میذاشت. الان مثلا بقیه دخترها ممکنه اینقدر دوست نداشته باشن من چون همیشه خودم خیلی اینجوری اصرار دارم که همیشه باید لباسم خیلی مثلا فرق داشته باشه حس میکنم که خیلی اعتماد به نفسم میبره بالا وقتی لباس ترکی میپوشم خیلی همراه تعریف و تمجید بوده شاید.
زهرا: چه اطلاعاتی در مورد لباس سنتی از تعاملات خود کسب کرده اید با دیگران؟ (به عنوان مثال، آیا مادرتان در مورد لباس های مختلف به شما آموزش داده است؟)
دنیا: بیشتر که از مامانم بوده اوایل. بزرگتر که شدم اینجوری بود که چون عمم هم از این خانومایی هستن که خیلی عاشق لباس ترکی هستن و خیلی ذوق دارن و اینا. بعد مثلا اینجوری بود که همیشه با اون خیلی مشورت میکردم یا با اون خرید میرفتم این طوری نظرهای اونو در مورد لباس ترکی خیلی میپسندم و اخیرا که دیگه از اینستاگرام.
زهرا: فکر می کنید جامعه چه نوع پیام هایی را در مورد لباس سنتی ترویج می کند؟ چگونه با آن پیام ها ارتباط دارید؟
دنیا: یه سری گروه هایی هستن که مثلا در مورد این داستانا کار میکنن اصیل قشقایی که مثلا نواختن و خوندن آهنگای قشقایی هستن و اینا توی کنسرت هاشون اون خانوما با لباس ترکی میرن خود نوازنده و کسانی که اونجا هستن اجرا کننده هاشون همه با لباس ترکی میان من خودم از این داستان خوشم میاد. اونجا مثلا اینجوری هست که همه حرفتو میفهمن اصلا حال میکنم با این لباس و این پوشش و این اصالتو و همه میدونن این جمع ها دوست دارم. دیدم که اخیرا هم داره بیشتر میشه یعنی یه سری جمع هایی هستن که به عنوان مثال کنسرت میذارن و مثلا آهنگهای قشقایی مینوازند و لباس قشقایی میپوشن مثلا بعضی خواننده ها اینجوری هستن که مثلا دیدم چند بار از این کنسرتها رو گذاشتن و اکثران خانومهایی که اونجا میرند لباس محلی میبوشن یا مثلا یکی دوتا از اقوامم توی این گروه های مثلا نوازنده هستن, گیتاریستن یا مثلا این چیزها خب. اینا هم دیدم که اون جاهایی که مثلا دعوت میشن برای نوازندگی و اینا برای لباس محلی اون جاها میرن و اون مثلا مراسم ها با لباس محلی برگزار میشه کلا این مثلا خیلی خفنه.
زهرا: مثلا چجوری از این کنسرت ها یا از این جمع ها با خبر میشین؟
دنیا: فضای مجازی دیگه.
زهرا: چه موانعی برای به دست آوردن و پوشیدن لباس سنتی وجود دارد؟
دنیا: هزینه زیاد و تایم زیاد میبره. مثلا ما یه مجلس غیر قشقایی داشته باشیم تو نیم ساعت میتونی یه لباس بگیری ولی وقتی بحث لباس ترکی باشه به خصوص ما که بوشهر هستیم قشنگ باید یه هفته وقت بذارم برم شیراز و از این هایی هم هستم که اینجوری نیست که مثلا از مغازه اول بخواهم بگیرم و اینجوری کل بازار وکیل و سه دور باید بزنم و اینکه اونجا بود فکر کنم به هم میاد و حالا یکیشو بری بگیری خیلی داستان داره و دیگه خیلی داستان و دیگه بعدش مشکلاتت با خیاط که خوش قول باشن نباشن اینجوری سرتایمش به نظرمن بیشتر زمان بره و واقعا وقت باید بذاری براش.
زهرا: آیا می توانید تصاویری از پوشیدن لباس های سنتی متفاوت به اشتراک بگذارید؟ هر تعداد که می خواهید به اشتراک بگذارید، نهایتا 10 عکس. برای هر تصویر می توانید به اشتراک بگذارید: شما در این تصويرکجا هستید؟ چرا در آن مکان لباس سنتی پوشیده ایید؟ آیا معنای خاصی برای شما که در این مکان هستید یا لباس سنتی که پوشیده ایید وجود دارد؟
زهرا: آیا چیز دیگری در مورد شما، هویت قشقایی و لباس سنتی وجود دارد که بخواهید به اشتراک بگذارید؟
دنیا: فقط تنها چیزی که دوست دارم بگم اینه که من خودم به شخصه کلا به چیزای سنتی و قدیمی و ایناعلاقه دارم دوست دارم حتی لباسایی مثلا کردا و خیلی اقوام دیگر هم تست کنم ذوق این چیزا رو دارم مخصوصا از جاهایی که میرم سنتی باشه، خیلی حس و حال بهتری بهم میده این به تیپ شخصیتی خیلی برمیگرده و من خودم خیلی دوست دارم. دیگر این که خودم هم ترک هستم و از بچگی با این بزرگ شدم هم که دیگر خودش عالی شد.