رونوشت فارسی لیلا عابدی
زهرا: چند ساله هستید؟
لیلا: سی و سه
زهرا: در حال حاضر کجا زندگی می کنید؟
لیلا: شیراز .
زهرا: همیشه اینجا زندگی می کردید؟
لیلا: آره.کلا شیراز بدنیا اومدم و اینجام زندگی میکنم.
زهرا: شغل شما چیست؟
لیلا: خانه دار
زهرا: تحصیلات شما چیست و در کجا تکمیل کرده اید؟
لیلا: لیسانس مدیریت دارم .دیگه تو همین شیراز، دانشگاه شیراز خوندم. الآن فوق لیسانسمو رو می گیرم بازم دانشگاه شیرازم
زهرا: جنسیت شما چیست؟
لیلا: مونث. زن.
زهرا: آیا در رابطه هستید؟
لیلا: من ازدواج کردم
زهرا: آیا بچه دارید؟
لیلا: نه.
زهرا: می توانید در مورد خویشاوندان درجه دو خود بگویید؟ چقدر بزرگ است؟
لیلا: خوب کلا گذشته خانواده ها خیلی پر جمعیت بودن دیگه الان من بخوام حساب کنم مثال دایی های مامانم چون مامان بابام دختر خاله پسرخاله هستن دو طرف قوم میشه براشون دختر خاله هاشون پسرخاله هاشون خیلی میشن. خوب هر کدوم اینا ده تا مثال خاله و دایی دارن ببین هر کدوم ازدواج کردن حداقل حداقل دو تا بچه دارن جمعیت خیلی زیادی میشه
زهرا: چقدر با خانواده نزدیک یا خویشاوندان درجه دو خود ارتباط برقرار می کنید؟
لیلا: والا وقتی که بچه بودم یادمه ارتباطات خیلی زیاد بود ولی الان نه الان ما عروسی به عروسی مجلسی چیزی بشه هم دیگر رو میبینیم الان ارتباط زیادی با اقوام درجه دو نداریم ولی با درجه یک همچنان هستیم.
زهرا: شما کجا زندگی می کنند؟ خویشاوندان درجه دو
لیلا: همگی شیرازن.
زهرا: آیا معلولیت جسمی دارید؟
لیلا: نه
زهرا: در حال حاضر سطح درآمد خانوار شما چقدر است؟
لیلا: میتونم مبلغ بهت بگم که حاال خودت بدونی چجوریه یا به سطح درآمدی که باید باشه بگم شاید بتونی بگی، همسرم کارمند هستن اگه خط فقر بخایم بگیم که هممون ماشااله زیر خط فقر هستیم.
زهرا: آیا وابستگی مذهبی دارید؟
لیلا: کمی
زهرا: قشقایی بودن برای شما چه معنایی دارد؟
لیلا: یه جور احساس ام… ببین حس این که تو به جز زبون فارسی یه زبون دیگر رو بلد باشی یه فرهنگ دیگر رو داشته باشی برای من خیلی جذابه یه جور حس متفاوت بودن یه اصالت دیگر داشتن متفاوت بودنه برام فرهنگ متفاوت داشتن
زهرا: زمانی بوده که بیشتر یا کمتر از دیگران احساس قشقایی بودن داشته باشید؟
لیلا: آره، من زمانی که بچه بودم دوست نداشتم. نه لباسشو دوست داشتم، نه آهنگاشو دوست داشتم، نه رقص محلیشو دوست داشتم و همیشه هم عروسی که میرفتیم اعصابم از این قضیه خورد بود ولی هرچی بزرگتر شدن علاقم بهش بیشتر شد
زهرا: آیا تا به حال نسبت به قشقایی بودن احساس منفی یا مثبت داشته اید؟
لیلا: احساس ..؟ چرا داشتم؟ هم مثبت رو داشتم، هم منفی رو داشتم مثبت رو از اینجا هست که بالاخره من یه زبان دیگری رو بلدم و بالاخره یه سری رسم رسوم ها، یه سر ی فرهنگ های خاصی هست که من دوستشون دارم. لباس خاصشون، مراسم های خاصشون، اینو خیلی دوست دارم. ولی خب آره گاهی هم احساس منفی داشتم به خاطر حاال نه به خاطر قشقایی بودنه به خاطر ترک بودنه، بعضی اوقات مثال بازخوردهایی دیدم از دوستام بالاخره تو جامعه ایران خیلی رفتار خوبی، مثال خیلی بعضی اوقات دید خوبی نسبت به ترک و لر ندارن این برخوردا بعضی اوقات ناراحتم کرده آره.یا مثلا بالاخره فرهنگ ترک ها یه مقداری بسته تر هست یه مقدار حاالت اون سنتیه تو فرهنگ ترک ها و لر ها هنوز هست و اون قضیه یه خورده بعضی وقتها ناراحتم کرده. چرا ما اون آزادی که کسایی که حالا این فرهنگ رو ندارن رو ما نداریم
زهرا: از تجربیات خود در مورد جامعه قشقایی بگویید. چگونه درگیر هستید؟
لیلا: ببین عزیز، از وقتی خب به دنیا میای دیگه وقتی پدر و مادرت عضو این جامعه هستند تو هم عضو این جامعه میشی بعد با فرهنگاش بزرگ میشی. اینم بهت بگم که نسبت به قبل خیلی خیلی کم رنگتر شده خیلی مثلا قبلنا چون که دختر ها مثال عضو این فرهنگ بودن اگه میخواستن تو مرسم عروسیشون لباس قشقایی نپوشن و تور بپوشن خیلی باهاشون بدبرخورد میشد خب یعنی نمیپذیرفت جامعه اونها رو نمیپذیرفت ،خانواده نمیپذیرفت و میگفتن از اصالت خودت دور شدی حتی خود من تو عروسیم این مشکل رو داشتم کسانی بودن که خیلی روی این فرهنگ خیلی متعصب بودن و به من میگفتن نه این کار تو درست نیست که میخوای تور بپوشی ولی الان آنها خیلی کم رنگتر شده یعنی یه مقداری اون آزادی برگشته به فرهنگ روی لباس پوشیدن و سبک پوشیدن و سبک درست کردن موها همین اینا یک کمی آزادی برگشته یک کمی از آن چیزایی که قبلا بوده کم رنگ شده و چیزایی جدید بهش اضافه شده. حتی آهنگش، سبک آهنگاش قبلن متفاوت بود اگر اون سبکی مونده بود به نظره من نسل جدید اصلا گوش نمیکرد دیگه به آهنگاش ولی خواننده هایی اومدن که آهنگ های جدیدی آوردن متناسب با امروز، سلیقه جامعه امروز و این باعث شد که این فرهنگه بمونه ولی متفاوت از گذشته خیلی متفاوت بله خب، ما تو عروسیهامون مثلا لباس رو میپوشیم، اون آداب رو داریم یه سری فرهنگ هایی هست که بالاخره تو رفت آمد هامون، این ها پیاده میشه ولی دیگه نسبت به قبل خیلی میتونم بگم ضعیف تر شده.
زهرا: لباس ها و زیورآلات سنتی که می پوشید چه چیزهایی هستند؟
لیلا: من اگه بخواهم اسم ببرم یه پیراهنی هس،ت یک دامنی هست، جدا از اونها یه چار قدی که سر میزنن، یه چار قدی که سر میزنن و دیگه دستمال سریه که رو سراشون میبندن. کلاهیه که زیر اون چار قد میزنن برای اینکه چارقد رو نگه داره و اکثرن هم برای وصل کردن اون چارقده از یک حالت سنجاق مانندی استفاده میکنن که قبلا توی رسم و رسوم اینجوری بود که برای زنها طلا بود و برای دخترها بدل و یکی از نشانه های تشخیص بین دختر و زنها کسی که ازدواج کرده و نکرده همینها بود. الان میگم اینا هم دیگه کمرنگ شده یک گردنبندی بود حالا اسمش یادم نمیاد یک لحظه من فکر کنم این گردنبنده حالا یادم نمیاد. ملهو همچین چیزی ؟ نمیدونم درست تلفظ میکنم یا نه ولی یه همچین اسمی داشت؟ آره درسته اون گردنبنده اسمش میخک ملهو بود واز گیاه بافته شده و بوی خیلی خوبی هم میده اینجوری بود توی رسم و رسوم ها که میشه گفت هنوزم هست کسانی که ازدواج کردن زنهایی که ازدواج کردن اینو میندازن وکسایی که مجرد هستن نمیندازن این گردنبند رو. دیگه یه لباس کوتاه روی اون پیراهن بلند پوشیده میشه که بلند هست تا ساق پا هست پیراهن اصلیه که اون لباسه یه لباس کوچیکیه که ما بهش آرخالوق میگیم هم برای زیباییه این هم برای یه حالت گرمای داره حاال برای توی فصل سرد ساله. چارقد رو بهتون گفتم. دستمال سر رو هم ما بهش میگیم یاقلوق دیگه همین. چیزی هم که خیلی بولده در گذشته خیلی از طلا استفاده میشد برای زنها خیلی یعنی یه جوری نمیدونم نماد قدرت بوده بین زنها که حاال خودشونو نشون بدن نمیدونم ولی الان اینم دیگه از بین رفته یعنی شما میبینی کسی طلای زیاد دورش نمیندازه درحد همون سنجاقی که گفتم و نهایت یه گردنبندی که گاهی اینقد کوچیکه که شما نمیبینی ولی گذشته اینقدر زیورآلات بزرگ بود که قشنگ از دور مشخص بود.
زهرا: اون گردنبندی که گفتید میخک و ملهو بود که اگر کسی متاهل یا مجرد بود میپوشه و نمیپوشدش؟
لیلا: آره آره اون میخک ملهو، یه جورایی از وقتی عروس میشدن و لباس قشقایی میپوشیدن توی عروسیشون مینداختن تا وقتی که متاهل هستن و مخصوصا سالهای اول ازدواجشون بالاخره وقتی کسی هشت سال نه ساله ازدواج کرده و بچه داره دیگه ممکنه نپوشه ولی اوایل ازدواجشون همه میندازن و نه هنوز این فرهنگ هست که دختر میخک ملهو نمیندازه.
زهرا: جنس لباس ها چیست؟
لیلا: جنس لباس هامون همه نوع پارچه هست ما پارچه هامون رو از بازار وکیل می خریم یا بازاری که توی شهر فیروز آباد هست. چون فیروز آباد هم یه شهریه که تعداد ترکاش خیلی زیاده و پارچه های خیلی خوبی رو میاره. جنسش ساتن هست، مخمل هست، حریر هست، همه جنسی هست. بسته به این که چه چیزی مد باشه و چه چیزی سلیقه ی آدما.
زهرا: چه رنگ هایی می پوشید؟
لیلا: ببین اکثرا رنگ های شاد برعکس لباس مجلسی که شاید رنگ های تیره توش خیلی شیک باشه، توی لباس محلی رنگ های شاد خیلی خودشون نشون میده. رنگ های زرد،قرمز، سبز، نارنجی، رنگ های شاد یعنی شما اگه بری به فرض یه لباس مجلسی، یه لباس مثال خاکستری بخرید، اینقدر توچشم نیست، اینقدر خودشون نشون نمیده، خوشکل نمیشه. قدیم که کلا اون رنگ ها نبوده، الان نسل جدیده که هم تمایل دارن به رنگ های مالیم تر، ولی باز هم اکثرا یعنی شما تو مجالس عروسی برید، بیتونم بگم %99ش رنگ های اصلی و شاد هستند.
زهرا: چه جواهراتی میپوشید؟
لیلا: جواهرات در گذاشته فقط طلا بوده، فقط هم برای زنها بوده، دختر ها طلا استفاده نمی کردن، الان علاوه بر گردنبندی که بهتون گفتم، طلا هست بخصوص برای زنها بازهم هست و با توجه به تغییراتی که در فرهنگ و اینها هم پیش اومده، الان بدلیجات هم خیلی استفاده میشه، قبلا اگر کسی بدلیجات استفاده میکرد، دید خیلی خوبی نبود، مخصوصا اگر متاهل بود، اگر بجای طلا، از بدل استفاده میشه یه جورانگار حالتی که حتما نداشته طلا بندازه رفته بدل گرفته کسی نفهمه، یعنی این فرهنگه نبود که حتما نباید طلا باشه شاید این بدل دوست داره، شاید خوشگل بود استفاده کرده، این نبود، الان چرا این جا افتاده ولی باز هم بین مجردها، بیشتر بین مجردها، متاهل ها اکثرا طلا.
زهرا: این لباس ها یا زیورآلات را از کجا تهیه می کنید؟
لیلا: لباسها رو که گفتم بهتون توی شیراز بازار وکیل قبلا خیلی از مغازه هاش برای پارچه بود الان متناسب با شرایط اقتصادی متاسفانه یه تیکه از بازار رو تغییر کاربری دادن یه تیکه کوچیک از بازار وکیل و بازار حاجی پارچه برای لباس عشایری میاره و بازار فیروز آباد. جواهرات هم که هم بدلیجات هست طلا هم که همه جا میشه خرید.
زهرا: آیا آنها را خودتان درست می کنید؟
لیلا: طلا رو که نمیشه درست کرد باید از بیرون خرید، جواهرات و اینها رو کسایی بتونن که بلد باشن وسرمایه داشته باشن درست کنن من توی اطراف خودم مثلا بستگانمون آره اینکار رو انجام میدادن جواهرات یعنی همون بدلیجات درست میکرد و خیلی زیبا بود.برای لباس هم که مثلا خیلی ها هستن که خودشون میتونن بدوزن سخت نیست. دوختن لباس قشفایی سخت نیست مخصوصا در گذشته که بسیار ساده میدوختن مثلا مامان خودم و خاله هام لباساشون خودشون میدوختن مثلا قبلا میبینی آستین لباسها ساده ی ساده بود الان یخورده گشاد درستش می کنن حالا ما خرم سلطانی بهش میگیم توی رشته ی شما نمیدونم چی بهش میگن.تا نزدیکهای مچ این آستین سادس ولی یکدفه باز میشه پارچه. اینها دیگه نیاز داره که خیاط تجربه داشته باشه از مد روز هم خبر داشته باشه. یقه ها قبلا یه فرم بود ولی الان وقتی میخای بری عروسی میری خیاطی میگه الان این مد نیست یقه مثلا مد اینه الان اکثرا میدن به کسایی که مهارت دارن.
زهرا: آیا دیگران آنها را برای شما درست میکنند؟
لیلا: بله
زهرا: آیا آنها به شما تحویل داده شده اند؟
لیلا: زيورآلات که قبلا فقط طلا بوده، خب مسلما وقتی خدای نکرده اتفاقی می افتاده از مادر به فرزند می رسیده، ولی لباس ها، چون مدام در حال تغییر مد و این ها هست، خیلی نمیشه گفت که از مادر به فرزند قابل استفاده هست، ولی چرا استفاده می شه مخصوصا حالا، توی پیراهن امکان این که یک مادر دختر با هم سایز باشن خیلی کم هست، ولی توی قسمت دامن، خیلی راحت می شه این کار رو کرد، از لباس همدیگه استفاده کرد، آره اتفاق می فته
زهرا: آیا آنها را از فروشگاه خریداری می کنید؟
لیلا: پارچه رو آره ولی لباس رو نه، ولی زیورآلات رو آره. یعنی ما لباس آماده نمی خریم.
زهرا: چرا آنها را از مکان هایی که انجام می دهید می گیرید؟
لیلا: خب ببین عزیز، زيورآلات رو گفتم طلاست، طلا رو که کسی نمی تونه خودش تهیه کنه، باید از بیرون بخره. جواهرات دیگه ای که حالا استفاده می شه، اون هم یک هنریه که باز اگر کسی بلد باشه می توانه خودش تهیه کنه که امروزه دیگه اینجوری مثل یه هنری باشه که هر کسی داشته باشه. خب مسلما مجبوریم از بیرون تهیه کنیم پارچه رو هم خب باز همین چیزی نیست که آدم توی خونه خودش تهیه کنه باید هم از بیرون بخریم و بدیم برامون بدوزن.
زهرا: لباس سنتی برای شما چه معنایی دارد؟
لیلا: داشتن یه فرهنگ خاص. بلد بودن یه زبان دیگه متفاوت بودن خاص بودن و گاهی هم اصالت
زهرا: آیا این معانی در طول زندگی شما تغییر کرده است؟
لیلا: بله، گاهی برام کم رنگتر بوده. زمانی که بچه بودم گاهی پر رنگتر شده و گاهی اصلا مورد تردید قرار گرفته بعضی از فرهنگهاش بعضی از این احساسهایی که بهش داشتم که اصلا درست بوده یا غلط بوده.
زهرا: آیا وقتی در فضاها یا مکانهای مختلف هستید، معنای لباس سنتی تغییر میکند؟
لیلا: بله. ببین وقتی این لباسه رو مثال توی مجلس عروسی تو می بینی حسی که بهت دست می ده اینه که ما همه هم فرهنگ هستیم لباس پوشیدیم هم زبون هستیم و قراره یه شب خیلی خوب داشته باشیم ولی وقتی مثلا تو میری دکتر و این خانمی رو می بینی که با همون لباس محلی اومده به دکتر حسی که به تو دست میده اون حس خوبی که تو عروسی هست، نیست. نمی دونم شاید شاید بخاطر دلیلهایی که تو بچگی بوده مثلا کسانی که حالا پیر بودن اون موقع مثال لباس می پوشیدن و می رفتن دکتر مثلا من اون موقع ها مادر بزرگم لباس محلی می پوشید و میرفت دکتر توی ذهنم مونده شاید. ولی مثلا حتی یه مدت پیش من رفته بودم دکتر یه خانمی اومد پیرم نبودن شاید مثال حالا پنجاه و خورده ای ساله بودن لباس محلی پوشیده بودن اون احساس یه لحظه من گفتم ااا این خانمه ترک هست و این ها مثل ما ،هم فرهنگ هستیم و این ها و احساس کردم که چرا مثلا با این لباس اومده یعنی احساس متناقض به من دست میده متضاد یه حس خوشحالی یه حس خجالت. چرا این لباس ها اینجور پوشیده اینجا جای لباس ترکی نیست زشته حالا درست نیست مردم مثلا میگن این ترکه چرا اینجوری لباس پوشیده میدونی چی میگم؟ حسهای منفی.
زهرا: آیا فکر می کنید برخی از لباس های سنتی اصیل تر از بقیه هستند؟ چرا؟
لیلا: بله آره آره ببینید حالا وقتی شما تو عروسی طایفه های مختلف میرین فرهنگ های جدید ترکیب شده با فرهنگ قدیمی و من میگم اون تعصبات و محدودیت ها یه خورده تغییر کردن ولی توی بعضی از طایفه ها میبینید اون حالت سنتی بیشتر مونده و این توی صحبتهاشون توی طرز لباس پوشیدنشون توی رقصشون کاملا مشخصه چون همون حالت سنتی حفظ شده حالا توی بعضی طایفه ها میبینی نه. مثلا ما پیراهنمون باید بلند باشه از قدیم اینجوریه بعد میبینید مثلا اومدن پیراهن رو کردن تا یکم پایین تر از زانو این نشون میده این خیلی تغییر کرده ولی توی بعضی از طایفه ها که میبینید اصلا همچین چیزی نمیبینید.مشخصه اون اصالته. یا مثال دختران گفتم میخک و ملهو بعضی از طایفه ها میدازن میبینید اون حالت سنتی داره تغییر میکنه در بعضی از طایفه ها میبینید که پایبند تر بودن به اون فرهنگه ولی چون فرهنگ ها یکم داره تغییرمیکنه گاهی دخترها هم میدازن و در بعضی طایفه ها که اون حالت فرهنگشون رو حالت سنتی تر نگه داشتن شما همچنین چیزی هم نمیبینید یا پیر اهن کوتاه توشون نمیبینید
زهرا: آیا از جایی که آن را تهیه می کنید آن را اصیل تر می کند؟
لیلا: نمیدونم چون همیشه از بازار وکیل خرید کردم اینو تجربه ندارم ولی فکر نمیکنم یعنی دیدم که خیلی حساس بودن که پارچه های بهتری داشته باشن جایی میرن که تعداد ترک زباناشون بیشتر باشه مثلا کسی که روی پارچه حساستره میره فیروزآباد خرید میکنه.
زهرا: آیا استفاده از مواد متفاوت یا اینکه چه کسی آن لباس را درست کند، لباس را اصیل تر می کند؟
لیلا: ببین وقتی یه خیاطی لباس تو رو خوب میدوزه خب این بیشتر اون اصالته رو نشون میده خیاط مثال مهارت نداره اون لباسه رو خیلی تنگ برای تو درست میکنه خیلی اندامی برای تو درست میکنه خب یکی از فرهنگ های ترک ها اینه که لباسشون اندامی نیست که این هم حالا یه مقدار داره توی دوره زمانه عوض میشه ولی باز هم لباس اندامی نیستن وقتی یه خیاط اندامی میپوشه مثلا دید همه اینه که این داره از فرهنگ ترک بودنش فاصله میگیره
زهرا: اگر لباس را در فضاهای مختلف بپوشید، آن را اصیل تر میکند؟
لیلا: آره به نظرم چون مثلا اگه شما مثال یه جشنواره ای باشه یک نفر رو با لباس ترکی ببینید اون لباسو خیلی با ارزش ترنشون میده تا مثال توی مطب دکتر یا یه خانومی با لباس عشایری نشسته لب جوب، این خیلی دید رو عوض میکنه.
زهرا: آیا به هر دلیلی قسمتی از استایل های “سنتی” وجود دارد که آن را نمی پوشید؟
لیلا: لباس محلی نه یعنی همون سبکی که درگذاشته بوده همون سبک رو ما میپوشیم نه چیزی اضاف شده ما چیزی نه اضاف می کنیم نه چیزی ازش کم کردیم فقط تنها تفاوتی که کرده اینه که من خودم آسین لباس هام رو ساده نمی پسندم یعنی همه لباس های من حالت خرم سلطانی داره و این هم شاید برای دیگران این باشه که این یه مقداری اون حالت لباس چارچوب لباسها داره تغییر میده.
زهرا: چگونه احساسات یا نگرش خود را نسبت به لباس های سنتی توصیف می کنید؟
لیلا: نگرش همیشه مثبته یه لباس خوشگل یه رنگ شاد یه لباس پوشیده که توش تو خیلی راحتی بعد پر از حس خوب.
زهرا: احساس خود را هنگام پوشیدن لباس سنتی چگونه توصیف می کنید؟ مثلا در حین ساخت صنایع دستی؟
لیلا: مثلا بعضی اوقات ما قبلا که تجربه مون کمتر بود مثلا فقط به زیبایی پارچه فکر می کردیم و پارچه ،پارچه سنگینی بود بالاخره برای دامن شما حداقل پنج متر و نیم پارچه لازم دارید حالا بماند که سه تا دامن دیگه هم حداقل شما زیر این دامن می پوشین که اون حالت پف بودن دامن رو نگه داره پس یه لباس خیلی سنگینی می شد گاهی وقتا از این سنگینی اذیت می شدم و حتی تو پوشیدنش هم بالاخره اذیت میشدم ولی بالاخره وقتی می پوشیش حالا اون سختی پوشیدنه پشت سرمیزاری می پوشیش حس خیلی خوبیه چون میگم هم پوشیده است و توش کاملا راحتی هم خیلی رنگای شادی داره بعدش دیگه حسش به نظر من خیلی خوبه.
زهرا: آیا هیچ یک از هویت های دیگر شما بر احساس شما در مورد لباس سنتی خود تأثیر می گذارد؟
لیلا: آره تاثیر می داره ببینید اگر من بگم احساسم در مورد فقط بگم یه لباس پوشیدن در مجالس عروسی بگم خوب بسیار دوستش دارم دوستش دارم به خاطر حالا اون پوشیدگی که داره اون بالاخره لباس مجلسی خیلی سایزیه لباس محلی اینجوری نیست اینشو من خیلی دوست دارم ولی جاهای دیگه اگر بخوام این لباسو بپوشم خوب مسلما احساسم فرق میکنه حالا گفتید قوم و نژاد و زبان و اینا تنها چیزی که روی احساس من در مورد لباس محلی اثر گذاشته تا الان سایزم بوده وقتی شما چاق میشی لباس محلی دیگه خودشو خیلی زیبا تو تن شما نشون نیمده یعنی میشی انگار یه مستطیلی که یه لباس پوشیده به خاطر همین آره بعضی اوقات مثلا میگم کاش بازم نسبت به لباس مجلسی خیلی بهتره ها، خیلی بهتره ولی باز مثلا میگم که کاش اصلا مانتو بپوشم برم چون اون حالت زیبایی از دست میدی، تو بهترین پارچه رو هم بخری وقتی اندام خوبی نداشته باشی اون پارچه خودشو نشون نمیده و بد میشه توی هیکلتون یه حس بدی بهت میده.
زهرا: چه اطلاعاتی در مورد لباس سنتی از تعاملات خود کسب کرده اید با دیگران؟ (به عنوان مثال، آیا مادرتان در مورد لباس های مختلف به شما آموزش داده است؟)
لیلا: ببینید آموزشی نبوده صادقانه بخوام بگم. هر چی بوده مشاهده و تجربه بوده یعنی صحبت خاصی نبوده آره مثلا میگم با فرهنگمون با صحبت بوده ها مثلا یه زمانی ما میخواستیم مو رو رنگ کنیم میگفتن نه توی فرهنگ ما نیست یا من خودم یه زمانی یه عروسی بود نمیدونستم میخواییم گردنبند عمه ام رو برداشتم میخواستم بندازم گردنم نزاشتن نمیدونستم ازم گرفتن گفتن تو ازدواج نکردی نمیتونی بپوشی. برای در مورد خود لباسه نه صحبتی نبوده هر چی بوده تجربه بود مثلا میرفتیم عروسی میدیدیم مثلا این لباسش اینجور اینجور بعد مثلا میشنیدیم که می گفتن این پیرانش کوتاهه این یخورده تنگه این چاک لباسش یخورده بالاست این آستینش کوتاست این یقش بازه اینها مثلا نشون میداد که چهارچوبای لباس ها چی بودن که الان یه مقدار ناراضی هستن از تغییرش.
زهرا: فکر می کنید جامعه چه نوع پیام هایی را در مورد لباس سنتی ترویج می کند؟ چگونه با آن پیام ها ارتباط دارید؟
لیلا: من پیام بنری ندیدم ولی خب بوده گاهی مثال جشنواره ای بوده یا یه برنامه ای بود اجرا میشد سمت فکر کنم میدون شهرداری از گروه های مختلف می اومدن و اون ساز می زدن سازهای محلی رو می زدن الان از فرهنگ های متفاوت و من هر وقت تو تلویزیون دیدم یا هر وقت جایی دیدم دوست نداشتم چرا چون لباس ها تغییر دادن مثال ما چارقد می زنیم و یه قسمت از موی ما مشخص هست ولی من هر جا دیدم این ها اصلا این مو رو پنهان کردن زیر این چارقده یه چیزی گذاشتن مثل روسری مثل کلاه اصلا هیچ ، ما به این مو که میاد زیر چارقده میگیم چرک اصلا اینا چرک ندارن اصلا تغییر داده اگر این یه ج وی از فرهنگ شماست اگر قبولش دارین چرا تغییرش میدین چرا این زلف رو حذفش کردین؟ من دوست ندارم نه
زهرا: چه موانعی برای به دست آوردن و پوشیدن لباس سنتی وجود دارد؟
لیلا: الان هزینه مالی چون به شدت گرون میشه چون گفتم فقط برای یه دامن پنج متر و نیم حداقل پارچه میخواید برای دامنش قیطون میخواید برای چارقدش اگر خودتون بخوایید پولک دوزش کنید پولک رو باید بخرید و وقت بزارید اگر بخوایید آماده بخرید یه چارقد ضعیف ضعیف دیگه الان شیشصد هفتصدهزار تومنه دستمال سر یا همون یاقلق خیلی گرونه یعنی واقعا الان از بعد مالی خیلی تهیه لباس سخت شده
زهرا: آیا می توانید تصاویری از پوشیدن لباس های سنتی متفاوت به اشتراک بگذارید؟ هر تعداد که می خواهید به اشتراک بگذارید، نهایتا 10 عکس. برای هر تصویر می توانید به اشتراک بگذارید: شما در این تصويرکجا هستید؟ چرا در آن مکان لباس سنتی پوشیده ایید؟ آیا معنای خاصی برای شما که در این مکان هستید یا لباس سنتی که پوشیده ایید وجود دارد؟
لیلا: تمام عکسهایی که من دارم حالا چندتاش براتون میفرستم مال عروسی ها هست در گذشته کسایی که لباس ترکی میپوشیدن خونه هم میپوشیدن حالا توی عروسی حالت شادتر و توی خونه حالت ساده تر. خود من خالم کاملا تا آخر عمرشون لباس محلی میپوشیدن مادر بزرگ من همینطوردیگه دو سه سال اخیر چون حرکت کردن و راه رفتن براشون سخت شده بود به اجبار قبول کردن لباسشونو عوض کنن ولی الان در حال حاضر شما فقط این لباسو توی عروسیا میبینین این عکسای من توی عروسیها هستن باشه چندتاش براتون میفرستم.
زهرا: آیا معانی خاصی برای شما که حالا توی این مکان هستین یا لباس سنتی پوشیدید داره؟
لیلا: بالاخره ببنید وقتی شما این لباس رو پوشیدید یعنی دارید میرید عروسی که توش فرهنگ ترکی غالبه پس یخورده باید مواظب رفتارهات باشی. مثلا من پسرعمم اونها یعنی شوهر عمم ترک نیست بخاطر همین فرهنگ غالبشون ترک نیست ولی به فرهنگ ترکی علاقه دارن توی اون شهر میتونین با هر آهنگی که میخواین جیغ بزنین داد بزنین برقصید خودتون باشید ولی توی لباس محلی و توی عروسیهای محلی که بسیار هم تعداد زیادی دعوت میکنن و مثلا شما کسایی میبینید که اصلا شاید سالی یکبار هم اونا رو نمیبینید ولی خوب بالاخره میشناسید همدیگه رو حداقل با اسم میشناسید حس میکنید که اون آزادی عمل خودتون رو ندارید بخاطر همین آره یخورده سانسور میشید اینجا باید یه سری کارها و هیجاناتتون رو کنترل کنید.
زهرا: آیا چیز دیگری در مورد شما، هویت قشقایی و لباس سنتی وجود دارد که بخواهید به اشتراک بگذارید؟
لیلا: والا گاهی درمجموع حسم بهش خوبه حالا بیشتر فرهنگهاشو میپذیرم دلیلش اینه که از بچگی باهاشون بزرگ شدم یا بنظرم درست میاد ولی گاهی این تاثیر که رومون گذاشته اون فرهنگه و اون چهارچوبی که توی ذهنمه نمیتونم بشکنمش. مثلا میگم توی فرهنگ ما ترکها به فرض فک کن یه کسی که بخواد طلاق بگیره نمیتونه بره مستقل زندگی کنه باید حتما برگرده خونه پدرش یعنی وجهه خوبی براش نداره که خودش بخواد مستقل زندگی کنه. من این رو اصلا دوست ندارم یا مثال چیزای دیگه بخام مثال بزنم : مثال ازدواج ها جامعه ترک ها دوست دختر و دوست پسر رو نمی پسندن ولی این یه واقعیته که دوره زمانه عوض شده دیگه ازدواج سنتی خیلی مطرح نیست ولی این دید هنوز هم وجود داره اینا رو من نمی پسندم و خودمم نمی تونم تغییرش بدم چون منم با همین فرهنگ بزرگ شدم خود من هم الان خواهرم مثلا درسنی هست که بالاخره جوان هست 20سالشه و خوب خیلی طبیعی هست که وارد رابطه بشه ولی من به عنوان خواهرش نمی تونم بپذیرم و این کار برای من یه کار خیلی بدیه اینها رو دوست ندارم این طرز فکرا رو دوست ندارم و چیزیه که باهاشون بزرگ شدم و متاسفانه نمی تونم هم تغییرش بدم خیلی سعی می کنما ولی نمی تونم.