رونوشت فارسی ماندانا دهقان
زهرا: چند ساله هستید؟
ماندانا: سی و یک
زهرا: در حال حاضر کجا زندگی می کنید؟
ماندانا: من روسیه هستم درس میخونم دانشجو هستم
زهرا: همیشه اینجا زندگی می کردید؟
ماندانا: نه یکساله رفتم، شیراز زندگی میکردم
زهرا: شغل شما چیست؟
ماندانا: دانشجو هستم
زهرا: تحصیلات شما چیست و در کجا تکمیل کرده اید؟
ماندانا: من لیسانس میکروبیولوژی داشتم از دانشگاه آزاد کازرون شیراز استان فارس بعد الان یکساله که رفتم دندونپزشکی روسیه میخونم
زهرا: جنسیت شما چیست؟
ماندانا: مونث
زهرا: آیا در رابطه هستید؟
ماندانا: خیر
زهرا: آیا بچه دارید؟
ماندانا: خیر
زهرا: می توانید در مورد خویشاوندان درجه دو خود بگویید؟ چقدر بزرگ است؟
ماندانا: درجه دو منظورتون عمو و عمه و خاله و ایناس؟
زهرا: آره
ماندانا: چقدر بزرگ هستن یعنی چی؟
زهرا: از لحاظ تعداد نفر
ماندانا: خب ترکا که میدونید خیلی ازدواج های فامیلی زیاد داشتند همین که جمعیتشون زیاد بوده و خب من از طرف پدری ده نفر هستند، پنج تا عمه دارم، چهارتا عمو. از طرف مادری هم فکر میکنم سه تا خاله هستند، یعنی سه تا خواهر هستند و چهارتا برادر هستند، هفت تا
زهرا: چقدر با خانواده نزدیک یا خویشاوندان درجه دو خود ارتباط برقرار می کنید؟
ماندانا: خیلی زیاد چون که از دو طرف من، پدر مادرم دختر خاله پسر خاله بودم و از دو طرف فامیل میشیم هم با خانواده پدری هم مادری خیلی رفت و آمد داریم
زهرا: شما کجا زندگی می کنند؟ خویشاوندان درجه دو
ماندانا: شیراز، اکثران شیراز، یعنی بیشتر، خیلی تعداد کمی مهاجرت کردن ولی شیراز هستن همه
زهرا: آیا معلولیت جسمی دارید؟
ماندانا: خیر
زهرا: در حال حاضر سطح درآمد خانوار شما چقدر است؟
ماندانا: متوسط رو به بالا
زهرا: آیا وابستگی مذهبی دارید؟
ماندانا: خیر
زهرا: قشقایی بودن برای شما چه معنایی دارد؟
ماندانا: قشقایی بودن نمیدونم دقیقا منظورتون چیه ولی هر وقت هر جا اسمش میاد من خیلی با افتخار اعلام می کنم که قشقایی هستم چون که اصلا ما تو خانواده اینجوری بزرگ شدیم و یه جورایی اصالت ما رو میرسونه و همگی جمیعا واقعا بهش افتخار می کنیم چون که خیلی ریشه در تاریخ هم داره خیلی اصیل بودن خیلی از نظر شخصیتی خانواده های پربار و زحمتکش و خیلی خاکی افتاده ایی بودن و برای من خیلی باعث افتخار واقعا.
زهرا: زمانی بوده که بیشتر یا کمتر از دیگران احساس قشقایی بودن داشته باشید؟
ماندانا: بیشتر بوده یه زمانهایی که خب مثلا توی جمع بودیم کسی میگفته من قشقاییم ولی فقط مادرش بوده یا پدرش بوده یا این که اصلا نمیتونسته ترکی صحبت کنه یا این که از یه سری فرهنگ های ترکی اصلا نمیدونسته ولی ادعای قشقایی بودن داشته آره اونجا خب من احساس میکردم خب بیشتر از اون قشقاییم ولی جایی که احساس کنم کمتر هستم فکر میکنم نبودم تا حالا توی این موقعیت.
زهرا: آیا تا به حال نسبت به قشقایی بودن احساس منفی یا مثبت داشته اید؟
ماندانا: احساس منفی نه ولی همیشه احساس مثبت داشتم با وجود این که توی جامعه به طبع یه جوری شده که خب دیدشون یه خورده عوض شده همیشه فکر میکنن اگر شما لباس ترکی میپوشین لباس قشقایی میپوشین شاید مثلا عرف اینو میگه مثلا فکر میکنن از پشت کوه اومدین، داهاتی هستین یا فلان یا بسان، با وجود این که من هیچ وقت این حس رو نداشتم با وجود این که پدر بزرگم عشایر بوده ولی همیشه دوست داشتم این داستانو، نه هیچ وقت احساس منفی نداشتم احساس مثبتی داشتم همیشه.
زهرا: از تجربیات خود در مورد جامعه قشقایی بگویید. چگونه درگیر هستید؟
ماندانا: ببینید ما توی استان فارس خب به خاطر این که مثل تبریز و جاهای دیگه نیست که خب کل شهریت ترکی صحبت کنن توی تبریز یا حالا شهرهایی که خیلی ترک زبانن سوپری میرین ترکی صحبت میکنه هر جا میره بیمارستان، مدرسه همه دارن ترکی صحبت میکنن ولی توی استان فرس خیلی تعداد کمی بوده نسبت به فارس ها و به خاطر همین، هم توی فرهنگمون هم توی زبونمون خیلی فارسی قاطی شده، دخیل بوده مخصوصا توی نسل جدید و این که ولی همیشه یه جا یک نفر میدیدم که ترک بوده حالا چه برسه قشقایی یا هر طایفه دیگه ایی بوده یه حس خاصیه انگار فامیلتو یه جا میبینی انگار باهاش خیلی وجه مشترک داری خیلی موضوع مشترک برای صحبت کردن داری چجوری بگم خیلی حس خوبیه.
زهرا: پس یعنی میتوانم میگم به وسط این زبانه بوده که حالا مثلا یه نفر رو دیدین متوجه شدین ترک قشقاییه و حالا مثلا باهاش ارتباط گرفتین
ماندانا: آره، بله
زهرا: لباس ها و زیورآلات سنتی که می پوشید چه چیزهایی هستند؟
ماندانا: لباساش که خب یه دسمال سره اول بعد چارقده که روی مو میبندن بعد دسمال سر رو روی چارقد میبندن، یک پیرهنه که بعضا توی زمستون روی اون یه حالته با همون پارچه ها یه کتی میدوزن که حالا ترکا بهش میگن آرخالق زمستون ها چون سره بوده اون روی لباس میپوشیدن و بعدشم دامنه که خب چند لایه هست و هرچی پف تر وایمیستاده قشنگتر بوده، شکیلتر بوده بخاطر همین چند لایه میپوشیدن ولی لایه ایی که رو بوده همیشه نفیس تر بوده از نظر پارچه و این که یه سنجاقه که چارقد رو باهاش گره میزنن و تازه عروس ها یه گردنبندی از میخک درست میکنن بعد اونو گردن میدازن که خب نشونه تازه عروس ها بوده بیشتر توی مراسم ها
زهرا: جنس لباس ها چیست؟
ماندانا: پارچه هایی که روش کار شده دیگه حالا تور هست، حریر هست، ساتن هست ولی روش حالا سنگدوزی شده مهردوزی شده، با دست کار شده.
زهرا: چه رنگ هایی می پوشید؟
ماندانا: همه رنگی میپوشند ولی خب اصولا هر چی رنگ شادتر باشه قشنگتره، اکثرا رنگهای شاد میپوشند.
زهرا: چه جواهراتی میپوشید؟
ماندانا: جواهرات دلبخواهیه دیگه، مخصوص لباس محلی همون سنجاقی که گفتم بهتون با همون گردنبنده
ولی غیر از اون دیگه حالا دستبند، ساعت، انگشتر، گوشوارهر کسی هر جور که دلش بخواد استفاده میکنه.
زهرا: این لباس ها یا زیورآلات را از کجا تهیه می کنید؟
ماندانا: پارچه فروشی هایی که توی شیراز اکثرا توی بازار وکیل هست و حالا چند تا مغازه هست توی سینما سعدی بهش میگن که مخصوص این نوع لباس ها هست. زیورالات هم که خب از طلا فروشی.
زهرا: آیا آنها را خودتان درست می کنید؟
ماندانا: لباس ها را آره مثلا چارقد ها و بعضا یه سری طرح های روش هست که ما خودمون مهره دوزی میکنیم یا مثلا برای پیراهن پارچه ساده میگیریم باز خودمون مهر دوزی میکنیم اگر حوصله و وقت باشه آره خودمون هم روشون کار میکنیم.
زهرا: آیا دیگران آنها را برای شما درست میکنند؟
ماندانا: دیگران هم آره کسایی که بیشتر حالا اکثرا خودشون ترک هستن ولی باز غیر ترک هم بوده که آره هم دوختنشو هم روی لباس کار کردن رو انجام میدن.
زهرا: آیا آنها به شما تحویل داده شده اند؟
ماندانا: قدیما اینجوری بوده که خب از مادر بزرگ حالا به دختر یا عروس میرسیده و همینجور دست به دست میچرخیده ولی جدیدا نه حالا همه خودشون تهیه میکنن.
زهرا: آیا آنها را از فروشگاه خریداری می کنید؟
ماندانا: بله
زهرا: چرا آنها را از مکان هایی که انجام می دهید می گیرید؟
ماندانا: به خاطر اینکه اون نوع پارچه هایی که مثلا ما انتخاب میکنیم برای لباس محلی پارچه هایی هستن که اصولا میگم رنگ شاد، کار شده هست روشون، همه جای این پارچه ها رو ندارن فقط بعضی از مغازه خاص میارن و به خاطر این مجبوریم از اون مغازه ها تهیه کنیم.
زهرا: لباس سنتی برای شما چه معنایی دارد؟
ماندانا: لباس سنتی نشونه اصالته و این که خب ماها چون از بچگی توی این فرهنگ بزرگ شدیم یه جورای نوستالژی هم هست دیگه اون حس و حال لباس پوشیدنه، اون وقتی که میذاری، اون نوع لباس پوشیدنه، همش خیلی شیرینه.
زهرا: آیا این معانی در طول زندگی شما تغییر کرده است؟
ماندانا: برای من نه ولی توی نسل جدید میبینم که آره یه خورده داره دست خوش تغییرات میشه چون که این لباسها بالاخره لباسهایی خیلی راحتی نیستن اول سنگینه بعد نگه داشتنش توی حالا مراسم چند ساعت باید اینو تن داشته باشی به خاطر همین نسل جدید یه خورده اذیت هستن دیگه اون حسه که شاید ما بهش داریم رو شاید نسل جدید نداشته باشن خیلی.
زهرا: آیا وقتی در فضاها یا مکانهای مختلف هستید، معنای لباس سنتی تغییر میکند؟
ماندانا: نه به نظرم
زهرا: آیا فکر می کنید برخی از لباس های سنتی اصیل تر از بقیه هستند؟ چرا؟
ماندانا: بعضی وقتها آره پیش میاد به خاطر این که از نوع پارچه، نمیگم نشون دهنده فرهنگ اصیل تره نه ولی چون از نظر قیمتی شاید متفاوت تر باشه و اون پارچه نفیس تر باشه و همچنین نوع پوشیدنش. بعضی ها خب خیلی ترتمیز، مرتب و این آره مثلا به چشم میاد که این خانم مثلا خیلی اصیله و خیلی میدونه چجوری باید لباسو تهیه کنه، چه نوع لباسی تهیه کنه و چجوری بپوشتش. آره.
زهرا: آیا از جایی که آن را تهیه می کنید آن را اصیل تر می کند؟
ماندانا: خیر
زهرا: آیا استفاده از مواد متفاوت یا اینکه چه کسی آن لباس را درست کند، لباس را اصیل تر می کند؟
ماندانا: آره نوع پارچه ممکنه، اصیل تر نمی دونم منظورتون چیه. ببین همه این لباسا نشان دهنده اینه که شما ترک قشقایی هستی ولی خب وقتی پارچه نفیس تره بله لباس زیبا تره، وقتی خیاط خوبی باشه و اینو جوری بدوزه که روی تن شما بشینه بله، خیلی شکل تر به تن شما میاد. مهمه کی بدوزه.
زهرا: اگر لباس را در فضاهای مختلف بپوشید، آن را اصیل تر میکند؟
ماندانا: مسلماً تو مراسم هایی که بیس مراسم برای قشقایی ها هست بله، شما این لباسو اگر مثلا توی مراسمی که هیچ ترکی اونجا نیست و همه مثلا لباس معمولی، لباس شب پوشیدن بپوشین شاید خیلی به چشم نیاد یا مثلا خیلی نفهمن این چیه ولی توی مراسم هایی که بیسشون مراسم های قشقایی هست بله.
زهرا: آیا به هر دلیلی قسمتی از استایل های “سنتی” وجود دارد که آن را نمی پوشید؟
ماندانا: نه
زهرا: چگونه احساسات یا نگرش خود را نسبت به لباس های سنتی توصیف می کنید؟
ماندانا: ببین لباس سنتی اینجوری بگم براتون که ما وقتی یه عروسی مراسمی چیزی پیش میاد، خب یکی دوتا نیست خیلی زیاده، جا می گیره قطعا چندتا چمدونه که ما گذاشتیم توی انباری و لباس هامون توشه با ذوق و شوق اینو در میاری انتخاب می کنی این رنگ با این رنگ ست می شه، این دستمال با این لباس قشنگ می شه و مثلا اصولا چارقدت با پیرهن ات یه رنگه دستمالت با دامنت یه رنگه. اون ست کردنش، اون حال وهواش، اون پوشیدنش، اون بوی میخکی که همیشه مادرها می زنن وسط لباس ها و اینا میگم… اون حس نوستالژیه خیلی عزیزه و همیشه برای من ترجیح این بوده که توی عروسی هایی دعوت شم که لباس محلی می پوشیم لباس ترکی می پوشیم تا عروسی هایی که قرار نیست لباس بپوشیم. من خیلی دوست دارم واقعا.
زهرا: احساس خود را هنگام پوشیدن لباس سنتی چگونه توصیف می کنید؟ مثلا در حین ساخت صنایع دستی؟
ماندانا: خیلی احساس قشنگیه و این که لباس ترکی خیلی دردسر داره آماده کردنش. یعنی اون زیر، زیر اون دامن، زیر اون لباس یه سری ریزه کاری هایی هست که اگر واقعا دوست نداشته باشید، ذوق و شوش نداشته باشید اصلا سخته واقعا سرهم کردن این لباسا ولی خیلی احساس شیرینیه. همهش یادآور دوران کودکیه، تو این جمع ها بودنه، مامان بزرگت می پوشیده مثلا حالا، همهش نوستالژیه و خیلی قشنگه.
زهرا: آیا هیچ یک از هویت های دیگر شما بر احساس شما در مورد لباس سنتی خود تأثیر می گذارد؟
ماندانا: مذهب نه، جنسیت نه ولی اندازه و سایز بدن رو که بخواهم بگم بله شما وقتی توی لباس ترکی مخصوصاً پاهای کشیده ایی داشته باشین و اندام خوبی داشته باشین خیلی لباس قشنگ تر روی تن میشینه و برای من این اواخر پیش اومده بود مثلا این آخرین عروسی که رفتیم چون خیلی تپل شده بودم احساس خوبی نداشتم، احساس می کردم تو لباس بده ولی هیچوقت باعث نشد از اون لباس استفاده نکنم. به نظر من تو همه ی سایز و اندازه ها قشنگه.
زهرا: چه اطلاعاتی در مورد لباس سنتی از تعاملات خود کسب کرده اید با دیگران؟ (به عنوان مثال، آیا مادرتان در مورد لباس های مختلف به شما آموزش داده است؟)
ماندانا: آموزش ندادن ما چون توی خود اون داستان بودیم از بچهگی دیدیم یاد گرفتیم که این لباس رو چجوری باید تهییه کنیم، چی رو با چی باید بپوشیم، چجوری مثلا اول کدومه بپوشیم ولی توی جامعه چه تعاملاتی، مثلا بارها بوده ما لباس پوشیدیم چون لباسمون شبیه اقوام لر هم بوده مثلا پرسیدن شما لر هستین گفتیم نه ترک هستیم، خب فرقش چیه؟ خب یک سری فرق های ریزی داره که خب توضیح دادیم و متوجه شدن ولی اصولا متوجه این فرق ها نمیشن فقط مگه این که کسی خودش لر باشه یا ترک باشه. ولی آموزش خاصی که بگم کسی داده نه چون ما همیشه توی این مرسم ها بودیم یا توی زندگی روزمره من، مادربزرگم کلا اصلا لباس محلی تنش بوده همیشه و خب من از بچگی مادر بزرگم رو اینجوری دیدم، میپوشیده دیدم، در میاورده دیدم، همه چیشو اونجوری یاد گرفتیم. اینکه کسی بشینه به ما آموزش بده نه نبوده.
زهرا: فکر می کنید جامعه چه نوع پیام هایی را در مورد لباس سنتی ترویج می کند؟ چگونه با آن پیام ها ارتباط دارید؟
ماندانا: خیلی کم، خیلی کم دیدم که راجب بنرهایی که همه ی قومیت ها رو زدن و لباس های مخصوص به اون قوم رو هم کشیدن تن افراد به خاطر این که جامعه مون اسلامیه بیشتر آقایون رو این لباس ها رو تنشون میکردن و نشون میدادن ولی این که بخوان ترویج بدن، یه نوع لباس خاصی رو ترویج بدن نه من ندیدم واقعا
زهرا: حدس میزنم چون چیزی نبوده که بخوان ترویج بدن قاعدتا با اون پیام ها ارتباط ندارید درسته؟
ماندانا: بله
زهرا: چه موانعی برای به دست آوردن و پوشیدن لباس سنتی وجود دارد؟
ماندانا: چه موانعی؟ بعضا بیشترین مانعی که میتونه باشه هزینه هست چون لباسهای هزینه بریه یعنی لباسهای ارزونی نیستن. بیشترین چیزی که میتونه باشه هزینه هست و به طبع این، اونهایی که مثلا خیلی نمیتونن این هزینه رو متقبل شن کرایه می کنن، یعنی جاهایی هست که این لباسها رو آماده می کنن و کرایه میدن یعنی مثلا کرایه می کنن یه شب می پوشن و برمی گردونند. ولی مانع دیگه ایی که باعث شه نه واقعا برای من نبوده
زهرا: آیا می توانید تصاویری از پوشیدن لباس های سنتی متفاوت به اشتراک بگذارید؟ هر تعداد که می خواهید به اشتراک بگذارید، نهایتا 10 عکس. برای هر تصویر می توانید به اشتراک بگذارید: شما در این تصويرکجا هستید؟ چرا در آن مکان لباس سنتی پوشیده ایید؟ آیا معنای خاصی برای شما که در این مکان هستید یا لباس سنتی که پوشیده ایید وجود دارد؟
ماندانا:
زهرا: آیا چیز دیگری در مورد شما، هویت قشقایی و لباس سنتی وجود دارد که بخواهید به اشتراک بگذارید؟
ماندانا: چیز دیگه ایی نه واقعا به ذهنم نمیرسه راجب عکس هم من خیلی عکس ندارم ولی همون چند تعدادی که دارم براتون میفرستم.